متن پیش رو ترجمه جستاری از کارلو روولی فیزیکدان ایتالیایی است. او عمدتا در زمینه گرانش کوانتومی کار میکند و بنیانگذار نظریه گرانش کوانتومی حلقه است. اصل این نوشته اخیرا در کتابی با عنوان There Are Places in the World Where Rules Are Less Important Than Kindness منتشر شده است. این جستار پیش از رصد امواج گرانشی نوشته شده است. رصد مستقیم امواج گرانشی در ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۵ پنج ماه پس از انتشار این مقاله انجام شد. در سال ۲۰۱۷ این مشاهده منجر به دریافت جایزه نوبل در فیزیک شد.
شکی نیست که آلبرت آینشتین یکی از دانشمندان بزرگ قرن بیستم بود که عمیقتر از دیگران رازهای طبیعت را دید. آیا این به معنی این است که ما باید هر کاری را که او انجام دادهاست، درست بدانیم؟ او هرگز اشتباه نمیکرد؟ برعکس! در واقع، تعداد کمی از دانشمندان به اندازه آینشتین اشتباه کردهاند و آنهایی که به اندازهٔ او نظر خود را تغییر دادهاند انگشتشمارند. در مورد اشتباهات او در زندگی روزمره که موضوعی شخصی است و در نهایت به خودش مربوط است صحبت نمیکنم. بلکه در مورد اشتباههای کاملا علمی او سخن میگویم؛ ایدههای اشتباه، پیشبینیهای نادرست، معادلات پر از خطا و ادعاهای علمیای که خود او پسشان گرفت و آنهایی که نادرست بودنشان ثابت شد.
اجازه دهید برایتان چند نمونه بیاورم. امروزه میدانیم که جهان در حال انبساط است. ژرژ لومتر، فیزیکدان بلژیکی، با استفاده از نظریههای خودِ آینشتین، موفق به درک این موضوع شد و او را از یافتههای خود آگاه کرد. آینشتین اما آن ایدهها را رد کرد و در پاسخ گفت که آنها بیمعنیاند و تنها در دههٔ سی میلادی که انبساط واقعاً مشاهده شد حرف خود را پس گرفت. یکی دیگر از پیامدهای نظریه او وجود سیاهچالهها است؛ او چندین متن پراشتباه در این زمینه نوشت و ادعا کرد که جهان در لبه سیاهچاله پایان مییابد. وجود امواج گرانشی که اکنون برای آن شواهد غیرمستقیم داریم نیز در نتیجهٔ نظریههای آینشتین است. آینشتین ابتدا نوشت که این امواج وجود دارند، اما درست پیش از آنکه به دنبال تفسیر اشتباه نظریه خودش ادعا کند که آنها وجود ندارند. سپس دوباره نظر خود را تغییر داد تا نتیجه مخالف و درست را بپذیرد.
وقتی آینشتین نظریه نسبیت خاصاش را نوشت، از ایده فضازمان استفاده نکرد. این ایده که گویی به مفهوم یک پیوستار (فضای پیوسته) چهاربعدی شامل فضا و زمان اشاره میکند، در واقع کار هرمان مینکوفسکی بود که از آن برای بازنویسی نظریهٔ آینشتین استفاده کرد. هنگامی که آینشتین از آنچه مینکوفسکی انجام داده بود آگاه شد، ادعا کرد که این کار فقط از نظر ریاضیاتی بغرنجکردن بیهودهٔ نظریهاش است، البته پس از مدت کوتاهی کاملاً نظر خود را تغییر داد و دقیقاً از مفهوم فضازمان برای نوشتن نظریهٔ نسبیت عام استفاده کرد. در موضوع نقش ریاضی در فیزیک، آینشتین بارها دیدگاهش را تغییر داد و در طول زندگیاش طرفدار ایدههای گوناگونی بود که با هم صریحا در تناقض بودند. آینشتین پیش از نوشتن معادلاتِ درست کار اصلیاش، یعنی نظریهٔ نسبیت عام، مجموعه مقالههایی منتشر کرد که همه غلط بودند و هرکدام معادلهٔ نادرستِ متفاوتی را پیشنهاد میدادند. او حتی تا جایی پیش رفت که یک اثر پیچیده و مفصل منتشر کرد تا استدلال کند که این نظریه نمیتواند تقارن خاصی داشته باشد، تقارنی که او بعداً به عنوان اساس نظریهاش برگزید!
آینشتین در سالهای پایانی زندگیاش، سرسختانه پافشاری میکرد که میخواهد یک نظریهٔ وحدتبخش برای گرانش و الکترومغناطیس بنویسد، بدون توجه به این که الکترومغناطیس جزئی از یک نظریه بزرگتر (نظریهٔ الکتروضعیف) است، کما اینکه پس از مدت کوتاهی نشان داده شد. بنابراین، پروژه او در متحد کردن آن با گرانش بیفایده بود. آینشتین همچنین بارها موضع خود را در مناظرههای مربوط به مکانیک کوانتومی تغییر داد. او در ابتدا میگفت که این نظریه در تضاد با بقیه چیزها است. سپس پذیرفت که اینطور نیست و خودش را محدود به پافشاری بر این ایده کرد که این نظریه ناکامل است و نمیتواند تمام طبیعت را توصیف کند. در مورد نسبیت عام، اینشتین برای مدت طولانی متقاعد شده بود که معادلات در نبودِ ماده نمیتوانند جواب داشته باشند و بنابراین، میدان گرانشی به ماده وابسته است. او دست از این باور برنداشت تا زمانی که ویلم دوسیته و دیگران نشان دادند که او اشتباه میکند. سرانجام نظریه را این گونه تفسیر کرد که میدان گرانشی یک موجود مجزای واقعی است که به خودی خود وجود دارد.
در اثر خارقالعادهٔ ۱۹۱۷ او کیهانشناسی نوین را بنیان گذاشت. آینشتین به این پی برد که جهان میتواند یک ۳-کره باشد. او ثابت کیهانشناسی را معرفی کرد که امروز مورد تایید است ولی با این کار همزمان یک خطای فاحش به فیزیک (عدم تغییر عالم در زمان) و یک خطای چشمگیر به ریاضی اضافه کرد؛ او متوجه نشد جوابی که ارائه کرده بود ناپایدار است و نمیتواند دنیای واقعی را توصیف کند. در نتیجه، آن مقاله ترکیب عجیبی از ایدههای بزرگِ جدید و انقلابی و انبوهی از خطاهای جدی است.
آیا این اشتباهها و تغییر رویهها چیزی از تحسین و ستایش ما نسبت به آلبرت آینشتین کم میکند؟ به هیچ وجه. اگر تغییری هم در ما باشد، برعکس است. به نظر من در عوض، این چیزها نکتهای راجع به ذات هوش به ما میآموزند. هوش، طرفداری سرسختانه از نظرات خود نیست بلکه آمادگی لازم برای تغییر و حتی کنار گذاشتن آن نظرات است. برای درک جهان، باید شهامت آن را داشته باشید که ایدهها را بدون ترس از شکست آزمایش کنید، پیوسته نظرات خود را بازبینی کنید و آنها را بهبوبد ببخشید.
آینشتینی که بیش از هر کس دیگری مرتکب خطا میشود دقیقاً همان آینشتینی است که بیشتر از دیگران در فهم طبیعت موفق است و اینها مکمل هم و از جنبههای ضروری همان هوش عمیق هستند: بیپروایی در تفکر، شهامت خطر کردن، ایمان نداشتن به ایدههای دریافتشده، از همه مهمتر ایدههای خود شخص. اینکه شهامت اشتباه کردن داشته باشی، ایدههای خود را تغییر دهی، و نه یک بار بلکه بارها، تا به مرحله کشف برسی. آنچه مهم است درست بودن نیست، تلاش برای فهمیدن است.
دقت کردین که «عمده» شعرا یا نویسندههای بزرگ، دکتری ادبیات ندارن یا بازیگرای درجه یک سینما هیچ موقع خیلی جدی درس سینما نخوندن؟ یا از طرف دیگه نه رونالدو تربیت بدنی خونده و نه میلیاردرهای جهان دکتری اقتصاد یا مدیریت مالی دارن؟ ولی در مورد علم چی؟! دقتکردین همه فیزیکدانها، دکترای فیزیک دارن! شخصا آخرین آدم حسابی که یادمه در علم دکتری نداشت ، مرحوم فریمن دایسون بود که اوایل امسال عمرشو داد به شما. ناگفته نمونه که دایسون با اینکه دکتری نداشت اما کار دانشگاهی داشت درست مانند بقیه همکارهاش که دکتری داشتند.
اصلا چون امروز هر فیزیکدانی دکتری داره، منجر به این برداشت شده که هر کسی که مثلا دکتری فیزیک داره رو فیزیکدان فرض کنن و هر کس که دکتری ریاضی داره رو آقا و خانم ریاضیدان صدا بزنن، خصوصا توی رسانهها! فکر کنید سه چهار سال دیگه من خودمو علومکامپیوتردان معرفی کنم جایی؛ بیچاره تورینگ، بیچارهتر کنوث! خلاصه که در علوم پایه، کارکرد دانشگاه خیلی متفاوت از بقیه رشتهها شده. امروز تقریبا شما باید «دکتر» باشین تا در جامعه علمی بتونید ارتباط برقرار کنید. حتی نسبت به قرن بیستم هم مفهوم آکادمیا کاملا تعریف جدیدی داره انگار چه برسه به سدههای گذشته. همین قدر بگم که اگه آدم دانشگاهی نباشین، حتی در توییتر هم زیاد تحویلتون نمیگیرن چه برسه مثلا داخل کنفرانسی چیزی. بگذریم!
برخلاف گذشته که علما عمدتا هر کدوم شغل و منصبی داشتند و در کنارش به علم میپرداختند الان شغلهای دانشگاهی مختلفی وجود داره که کسب و کار اصلی آدمها رو تشکیل میده. در تاریخ اومده که ابنهیثم شغل کارمندی (دیوانی) داشته و بارها سعی کرده خودش رو به دیوونگی بزنه بلکه بتونه این شغلها رو رها کنه و یک زندگی کاملا علمی داشته باشه. یا مثلا نیوتون مدتی شغلش ریاست ضرابخانهٔ سلطنتی بوده و در همان دوران هم «نورشناخت» رو منتشر کرده. ماجرای معروفی وجود داره به این نقل که یه شب که نیوتون خسته از ضرابخونه بر میگرده خونهش میبینه برنولی (یوهانشون که استاد اویلر بود) نامه زده که آقا ببین این مسئله رو میتونی حل کنی، و نیوتون هم تا قبل آفتابطلوع مسئله رو حل میکنه و جوابش رو با اولین پست فردا صبح – به صورت گمنام – برای برنولی ارسال میکنه!
ویلچک (برنده نوبل فیزیک در ۲۰۰۴) اینجا توضیح میده که چاپ مقاله در دنیای امروز فرایند کاملا متفاوتی رو طی میکنه. مثلا مقاله معروف ۱۹۱۵ (نسبیت) آینشتین با متر و معیارهای امروزی قاعدتا در هیچ مجلهای چاپ نمیشد! چون اولا مقاله با بحث فلسفی آرومی در مورد مفهوم فضا و زمان شروع میشه و بعدش آینشتین به سراغ ریاضیات شناختهشده حساب تنسوری میره، اونم با شرح و تفصیل، جوری که نصف مقاله رو همینا پر میکنه. در حالی که امروز این چیزها «زاید» حساب میشن و کسی اینقدر طولانی مقدمه نمینویسه. اصلا بعضی مجلهها قیدهای خاصی روی اندازه مقاله دارن، مثلا میگن حداکثر فلانقدر کلمه باید داشته باشه یا در بهمانتعداد صفحه نهایتا باشه. از طرف دیگه، مقاله نسبیت آینشتین نه تنها هیچی شکلی نداره، بلکه به هیچ مقاله قبلی هم ارجاع نمیده! امروز اگه کسی این جوری مقاله بنویسه، قبل از اینکه به دست ویراستار مجله (editor) برسه، مقاله کلا کلهپا میشه و کارش به زبالهدان تاریخ کشیده میشه. نوشته ویلچک رو بخونید.
خلاصه که امروز دنیای علم قر و فرهای زیادی داره که مثل هر چیز دیگه خوبیها و بدیهای خودشو به همراه میاره. قصد من از این نوشته این نبود که بگم دنیای امروز بده! در دنیای دیروز شاید آدمی مثل من باید دربهدر دنبال یه لقمه نون میدوید به جای اینکه صبح به صبح بره دانشگاه، قهوه بخوره، کار علمی کنه و حقوق بگیره! اینو نوشتم چون تصور همه آدمای تازه وارد به علم، معمولا پره از داستانها و گاهی افسانههای چهرههای معروف تاریخ علم. با ورود به دوره دکتری آدم یک دفعه با دنیای متفاوتی روبهرو میشه که قبلا خیال میکرد شکل دیگهای داشته باشه.
«پشتپرده نجوم» عنوان یک سری از لایوهای اینستاگرامی هست که در آن با چند نفر از دانشجویان و اساتید دانشگاهی، درمورد تصویر درست علم نجوم و فرآیندها و اتفاقاتی که در عمل، در جامعه علمی در جریان است، گفتوگو شده و همچنین کندوکاوی درمورد مسائل مهمی از قبیل روایتگری در علم و شبهعلم داشته است.
تاریخ همیشه عبرتآموز است! به همین خاطر، در اولین قسمت از برنامهی «پشتپرده نجوم» با دکتر امیرمحمد گمینی، عضو هیئت علمی پژوهشکده تاریخ علم دانشگاه تهران، درمورد علم نجوم در بستر تاریخ گفتوگو کردیم. ویدیوی این گفتوگو ضبط شده و در ادامه این مطلب آمده است.
علم در طول تاریخ، فراز و فرودهای زیادی داشته است. این تصور که بخواهیم تاریخ علم نجوم را تنها به نظرات انقلابی از قبیل: مدل زمینمرکزی بطلمیوسی و مدل خورشیدمرکزی کپرنیکی، یا چند چهرهٔ سرشناس مانند گالیله و نیوتن تقلیل بدهیم، برداشت درستی نیست.
در این گفتوگو به سؤالات زیادی در رابطه با تصورات رایج درمورد تاریخ علم (بهویژه علم نجوم) پاسخ داده شده است؛ از جمله آنکه: آیا در تمدن اسلامی، انقلاب علمی اتفاق افتاد؟ دانشمندان مسلمان چه نگاهی به مسئله علم و دین داشتهاند؟ عوامل مؤثر در روابط انسانی و اجتماعی تا چه حد میتوانند روی پیشرفت علم تأثیرگذار باشند؟
بخش اول «پشت پرده نجوم» ویدیوی گفتوگوی محمدمهدی موسوی (فیزیکپیشه) و دکتر گمینی (عضو هیاتعلمی پژوهشکده تاریخ علم دانشگاه تهران) درمورد فراز و فرودهای تاریخی علم نجوم
معرفی کتاب
در این گفتوگو دو کتاب معرفی شدند:
«دایرههای مینایی»، نوشته دکتر امیرمحمد گمینی، که میتوانید آن را از اینجا تهیه کنید. معرفی اجمالی کتاب:
کتاب «دایرههای مینایی، نوشته امیرمحمد گمینی
کیهانشناسیِ علمی از چه زمانی پا گرفت و در یونان و تمدن اسلامی تا چه حد از روش تجربی و ریاضی استفاده میکرد و چقدر تحت تأثیر فلسفه طبیعی بود؟ منجمان تمدن اسلامی چه راهکارهایی را برای حل مشکلات علمی زمان خود پی گرفتند؟ برای پاسخ به سوالات و پرسشهایی دیگر درباره تحولات علمی و تبادل نظرهای رایج در نجوم تمدن اسلامی نیاز به پژوهشهایی مبتنی بر نسخ خطی به جامانده و آخرین دستاوردهای مورّخان دانشگاهی علم قدیم است. این کتاب نتایج این پژوهشها را در کنار پژوهشهایی جدیدتر برای متخصّصان و غیرمتخصّصان علاقهمند به رشته تاریخ علم معرفی میکند. مخاطب این کتاب افرادی هستند که به تاریخ تحولات علوم در گذشتههای دور و نزدیک دلبستهاند یا میخواهند با دستاوردهای فکری و فرهنگی تمدن اسلامی در حوزه علم هیئت آشنا شوند.
«زندگینامه علمی دانشمندان اسلامی» که توسط جمعی از پژوهشگران نوشته شده و میتوانید از اینجا آن را تهیه کنید. معرفی اجمالی این اثر دوجلدی:
«زندگینامه علمی دانشمندان اسلامی» بیان شرح احوال، آثار و آرای علمی ۱۲۶ نفر از دانشمندان اسلامی است که در ریاضیات و علوم وابسته به آن مانند نجوم، نورشناسی، موسیقی و علمالحیل و علومطبیعی مانند فیزیک، شیمی، کیمیا، طب و زیستشناسی کار کردهاند.
کتاب «زندگینامه علمی دانشمندان اسلامی»،
همچنین احوال برخی از جغرافیدانان، تاریخنویسان و بعضی از فلاسفه نیز بیشتر از باب حکمت ایشان، در این مجموعه آمده است. می توان گفت که زندگی و کار مهمترین دانشمندان اسلامی در این مجموعه بررسی شده و برخی مقالات آن از لحاظ تفصیل و عمق و وسعت دامنة تحقیق، بینظیر یا کمنظیرند.
دانشمندان اسلامی که احوالشان در این مجموعه آمده همه اسلامیاند. بیآنکه همه مسلمان باشند و همه ـ از ایرانی و عرب و مغربی و مسلمان و یهودی و مسیحی ـ در سایه درخت پربار تمدن اسلامی زیسته و کار کردهاند.
جلد اول این مجموعه، شامل مقالات حروف «الف» تا «ح» است. جلد دوم، علاوه بر بقیه مقالات، دارای یک فهرست راهنمای تفصیلی و واژهنامهای مشتمل بر معادلهای برخی واژهها و توضیح برخی از اصطلاحات علمی خواهد بود، تا خوانندگانی که از این کتاب برای تحقیق در تاریخ علوم در اسلام یا در دروس مربوط به این موضوع استفاده میکنند، از آن بهتر بهره ببرند.
کلام پایانی
در پایان، شاید اشاره به این چند جمله از کارل سِیگِن در کتاب «جهان دیوزده» خالی از لطف نباشد:
«چالش بزرگ برای مروجان علم آن است که تاریخ واقعیِ پر پیچوخم اکتشافات بزرگش و سوءتفاهمها و امتناع لجوجانهی گاهوبیگاهِ دانشمندان از تغییر مسیر را شفاف کنند. بسیاری از ـ شاید اغلب ـ درسنامههای علمی که برای دانشجویان نوشته شده، نسبت به این مسئله با بیتوجهی عمل کردهاند. ارائهی جذابِ معرفتی که عصارهی قرنها پرسشگریِ جمعیِ صبورانه درباره طبیعت بوده، بسیار راحتتر از بیان جزئیاتِ دستگاهِ درهموبرهمِ عصارهگیری است. روش علم، با همان ظاهر ملالآور و گرفتهاش، بسیار مهمتر از یافتههای علم است.»
پیشتر نوشتهای تخصصیتر در مورد گذار فاز و پدیدههای بحرانی نوشته بودم. این نوشته که ترجمهای از یک مقاله است، بیشتر جنبه تاریخی دارد و برای مخاطب علاقهمند آشنا با پدیدههای بحرانی میتواند جالب باشد!
پدیدههای بحرانی ۱۵۰ سال قبل توسط چارلز کاگنیارد دلاتور در ۱۸۲۲ کشف شدند. به سبب این سالگرد، مفهوم و تاریخ اولیهٔ کشف او را بررسی کردهایم و سپس با طرح مختصر تاریخ پدیدههای بحرانی مسیر رشد و توسعه آن تا به امروز را دنبال میکنیم.
پدیده های بحرانی که امروزه یکی از مهمترین روش ها در بررسی گذار فازها در سیستم های پیچیده، فیزیک ذرات بنیادی و بسیاری دیگر از شاخه های علم فیزیک است به مجموعهای از اتفاقات که در نقاط بحرانی رخ میدهند گفته میشود. پدیده های بحرانی اولین بار در بررسی گذار فازهای مواد دیده شدند. ساده ترین گذار فاز را می توان در تبخیر آب مایع و یا یخ زدن آب و گذار از فاز مایع به جامد و برعکس مشاهده کرد. در مورد آب گرمای ویژه و چگالی آب از متغیرهای قابل بررسی هستند که برای هر کدام می توان یک نمای بحرانی هم پیدا کرد و با استفاده از نظریه مقیاس و گروه های بازبهنجارش و یا نظریه ی میدان میانگین این نماهای بحرانی استخراج میشوند و برای هر پدیده یک کلاس جهان شمولی یافت میشود.
پدیدههای بحرانی ۱۵۰ سال قبل توسط چارلز کاگنیارد دلاتور در ۱۸۲۲ کشف شدند. به سبب این سالگرد، در مقاله ی زیر به قلم برتراند برکه، مالته هنکل و رالف کنا، مفهوم و تاریخ اولیهی کشف او را بررسی کردهایم و سپس با طرح مختصر تاریخ پدیدههای بحرانی مسیر رشد و توسعه آن تا به امروز را دنبال میکنیم.
تا حالا از خودتون پرسیدید که آیا گرانش میتونه روی مسیر حرکت نور هم تاثیر بذاره و اون رو از خط مستقیم منحرف کنه یا نه؟ با من باشید. میخوایم دربارهی این موضوع با هم صحبت کنیم. دو تا دیدگاه رایج نسبت به پدیدهی گرانش وجود داره؛دیدگاه نیوتونی و دیدگاه نسبیت عام. توصیف نیوتونی گرانش منجر به پیشبینیهایی شده بود که بعدها با اومدن نسبیت عام، این پیشبینیها دقیقتر شد. یکی از این پیشبینیها خم شدن نور در میدان گرانشیه.
نیوتون معتقد بود همونطور که ذرات مادی از مسیر خودشون به واسطهی میدان گرانشی منحرف میشوند، نور هم این قابلیت رو داره. نیوتون این دیدگاه رو در کتاب اپتیک خودش منتشر کرد، و موفق شده بود مقداری برای انحراف نور ستارگان توسط میدان گرانشی خورشید محاسبه کنه.
مسئلهی خمشدگی نور در اطراف میدان گرانشی سالها قبل از تدوین نسبیت عام ذهن آینشتین رو به خودش مشغول کرده بود.در سال ۱۹۱۱ تلاشهایی کرد که بتونه مقداری برای انحراف نور ستارگان در میدان گرانشی خورشید محاسبه کنه. اولین قدمی که برداشت این بود که از فرمالیزم نیوتونی استفاده کرد و به نتیجهای نرسید. چون جرم فوتون صفره و طبق قانون گرانش نیوتون باید مقدار برهمکنش بین فوتون و خورشید صفر بشه. اما اینطوری نبود و آینشتین هم کوتاه نیومد.آینشتین میدونست که ذرات فوتون از انرژی تشکیل شدن. معتقد بود انرژی گاهی رفتار جرممانند داره. به این ترتیب موفق شد انحراف نور ستارگان در حضور میدان گرانشی خورشید رو محاسبه کنه. آینشتین در محاسبات خود عدد ۰/۸۷ ثانیهی قوسی رو به دست آورده بود که این عدد با عددی که نیوتون به دست آورده بود برابر بود. بعد از ظهور نسبیت عام این محاسبات تصحیح شد و مقدار دقیق دو برابر مقداری بود که نیوتون به دست آورده بود.
بعد از ظهور نسبیت عام، آینشتین متوجه شد که در محاسبات قبلی خودش دچار اشتباه شده.در فضا-زمان تخت هر تغییر کوچکی در هندسهی چهاربعدی با رابطهی زیر نشون داده میشه. $$ds^{2}=c^{2}dt^{2}-dl^{2}$$ که c سرعت نور، dt تغییرات زمان و dl تغییرات طوله. نور مسیری رو طی میکنه که $ds^{2}=0$ باشه. در نسبیت عام، فضا-زمان تخت نیست. پس نور هم مسیر مستقیمالخط رو طی نمیکنه.در حد میدان گرانشی ضعیف، هندسهی فضا-زمان با رابطهی زیر توصیف میشه. $$ds^{2}=(1+ \frac{2GM}{r c^{2}}) c^{2} dt^{2} – (1-\frac{2GM}{rc^{2}}) dl^{2}$$ از آنجایی که تصحیحات در مرتبهی $\frac{GM}{rc^{2}}$ کوچکه ، آینشتاین در محاسبات قبلی خودش از جملات مرتبهی بالاتر صرفنظر کرده بود. محاسبات آینشتاین تا تقریب مرتبهی اول منتهی به نتایج نیوتون میشد؛ اما بعد از اینکه تصحیحات مرتبهی بالاتر رو وارد محاسباتش کرد به مقداری دو برابر مقدار قبلی برای میزان انحراف نور ستارگان در میدان گرانشی خورشید دست پیدا کرد.
خم شدن نور در حضور جسم سنگین
تا اینجای کار فقط محاسبات روی کاغذه. باید دید که پیشبینی آینشتاین درست بوده یا نه. آیا واقعا نور در میدان گرانشی منحرف میشه؟ آیا مقداری که برای انحراف نور ستارگان به دست اومده، با آزمایش تطبیق داره؟ آرتور ادینگتون، منجم انگلیسی، در سال ۱۹۱۵ توسط ویلیام دوسیته از ظهور نسبیت عام باخبر میشه.ادینگتون بسیار به نسبیت عام علاقمند شده بود، و خیلی سریع به جنبههای تجربی نسبیت عام پرداخته بود. خورشیدگرفتگی ۲۹ می سال ۱۹۱۹ زمان مناسبی بود که ادینگتون و همکارانش درستی پیشبینی انحراف نور در میدان گرانشی رو بررسی کنند.دایسون و ادینگتون به همراه تیم رصدی خودشون به نقاط مختلف سفر کردند. دایسون و همکارانش به شمال برزیل، و ادینگتون و همکارانش به جزیرهای در غرب آفریقا سفر کردند.در این رصد ادینگتون در حین خورشیدگرفتگی از ستارگان زمینهی آسمان تصویربرداری کرد. و بعد تصاویر دیگهای از ستارگان در آسمان شب گرفت. با مقایسهی این تصاویر متوجه شد که موقعیت ستارگان در آسمان حین کسوف و شب با همدیگه فرق داره. واقعا نور ستارگان تحت تاثیر میدان گرانشی خورشید خم شده و جایگاه ستارگان متفاوت از حالت شب به نظر میرسد.
خمشدن نور در میدان گرانشی، منجر به پدیدهی همگرایی میشه. یک عدسی رو تصور کنید که وقتی پرتو نور رو از چشمهای دریافت میکنه، نور رو در نقطهی دیگری همگرا میکنه. در کیهان خوشهها، کهکشانها، و سایر اجرام پرجرم میتونن رفتاری شبیه عدسی داشته باشند. درواقع وقتی نور از ستارهای پشت این اجرام به چشم ما روی زمین میرسه، این نور در میدان گرانشی حاصل از اون جرم خم شده و از مسیرهای مختلف به چشم ما میرسه. گاهی این نوری که از مسیرهای مختلف به چشم ما میرسه، یک حلقهی نورانی برای ما تشکیل میده. پدیدهی همگرایی گرانشی منجر به این میشه که پژوهشگران بتونن اطلاعاتی دربارهی جرمی که باعث همگرایی شده به دست بیارن. امروز برای مطالعهی ماده تاریک از همین پدیدهی همگرایی گرانشی استفاده میکنند.
نسبیت عام پیشبینیهای زیادی داره. و همونطور که در سالهای گذشته دیدید با پیشرفت ابزارهای آزمایشگاهی و رصدی پژوهشگران موفق به تایید این پیشبینیها شدند. سال ۲۰۰۸ فیلمی ساخته شد به نام آینشتاین و ادینگتون . این فیلم دربارهی تلاشهای ادینگتون برای تایید درستی خمشدن نور در میدان گرانشیه. من بیشتر از این دربارهی این موضوع حرف نمیزنم. شما رو دعوت میکنم که در این روزهایی که در خانههاتون نشستید و در آستانهی سال نو، این فیلم دوستداشتنی و تاریخی رو ببینید.
اینشتین و ادینگتون (به انگلیسی: Einstein and Eddington) فیلمی به کاگردانی فیلیپ مارتین و نویسندگی پیتر موفات که در ۲۲ نوامبر ۲۰۰۸ به نمایش درآمد. این فیلم نگاهی به تکامل نظریهٔ نسبیتآلبرت اینشتین و رابطهٔ او با دانشمند بریتانیایی سر آرتور ادینگتون، اولین فیزیکدانی که ایدههای او را درک کرد میاندازد. ویکیپدیا
آلبرت آینشتین یک غول است! یک روایتگر بینظیر در علم! بدون تعارف او برای همیشه نماد فیزیک معاصر خواهد ماند. آینشتین قهرمان دنیای نوجوانی بسیاری از کسانی است که امروز فیزیکدان شدهاند یا قرار است فردا فیزیکدان شوند. همیشه در اعماق قلبم برای آینشتین جایگاه خاصی قائل هستم. دبیرستانی که بودم برایم هیجانانگیزترین چیز این بود که نسبیت آینشتین را بفهمم! بگذریم. غیرممکن است که شخصی در فیزیک معاصر جستاری داشته باشد و ردپایی از او پیدا نکند. عوام او را به خاطر نسبیتش و فرمول $E = mc^2$ میشناسند و صدالبته به خاطر ژولیدگی او! از نگاه من اما، آینشتین نماد واقعی یک فیزیکدان است! نماد کسی که فیزیک را بدون هر گونه دستهبندی بهخوبی میشناسد و در توسعه هر قسمت آن مشارکت جدی داشته است. در این روزها که برخی از دوستان آینشتین را به نفع فیزیک نظری ثبت و ضبط میکنند و قهرمان دنیای کیهانشناسی و نسبیت میدانندش، دوست دارم به شخصیت او از دریچههای مختلف نگاه کنم. برای من بیش از هر چیزی، او استاد بزرگ تمام فیزیک است، کسی که از اشتباهاتش هم درسهای فراوان گرفته تاریخ! در این نوشته به چند گفتاورد که دوستشان دارم اشاره میکنم.
کم نیستند کسانی که از یک ملاقات نیمساعتهشان با آینشتین به عنوان یک اتفاق مهم در زندگیشان یاد نکرده باشند. نقل است که ریچارد فاینمن در اولین دیدارش در سمیناری با این پرسش از طرف آینشتین روبهرو شده که «شما میدانید چای کجاست؟» و فاینمن جوان از این که پاسخ پرسش آینشتین را میدانسته کیفش کوک شده! بعدها، فاینمن در مورد ژرفا و گستره نگاه آینشتین در شاخههای مختلف فیزیک گفت:
آینشتین یک غول بود؛ سرش در میان ابرها بود ولی پاهایش به روی زمین! اما از میان ما، آنان که قامتشان به آن بلندی نیست، بهتر است که انتخاب کنند!
Carver Mead – Collective Electrodynamics: Quantum Foundations of Electromagnetism (2002), p. xix
در این روزها که بلا و سختی از هر دریچهای بیرون زده، از زمین و زمان برایمان میبارد، دانشگاههایمان تبدیل به بنگاههای معاملاتی و محل برگزاری یک سری مراسم تشریفاتی شدهاند شاید بد نباشد که به زندگی کسانی که عمری قهرمانشان دانستهایم زیرچشمی نگاهی داشته باشیم و ببینیم که در نهایت، با خودمان چندچندیم!
«هر عمل آدمی تابعی است از ارادهی خود او یا ارادهی کسی دیگر. اگر این همه آدم ارادهی خود را تابع ارادهی نازیها نکرده بودند، چیزی به نام اردوگاههای مرگ به وجود نمیآمد.» (هرمان، ۱۳۹۰: ۱۰۰؛ به نقل از آلبرت آینشتین)
ـ هرمان، ویلیام؛ اینشتین و شاعر؛ ترجمهی ناصر موفقیان؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، (۱۳۹۰) چاپ چهارم.
در قرنطینه خانگی ماندهایم، سختمان است؟ تجربه تحریم و گرانی و بیچارگی داشتهایم؟! دچار درد مهاجرت و غربت هستیم؟ قبول! شرایط سخت است. اما میشود این گونه هم نگاه کرد که قهرمانهایی که عمری ستایششان کردهایم در دوران سختی درخشیدهاند، آنگاه روحیه میگیریم! معروف است که نیوتون، قانون گرانش عمومی را زمانی کشف کرد که به خاطر طاعون مجبور شده بود از کمبریج به لینکلنشر (خانه مادری) برود. همینطور ویلیام شکسپیر، «لیر شاه» را در زمان طاعون نوشت! کتاب «جز و کل» هایزنبرگ را بخوانیم و ببینیم که در آن بحبحه جنگ و بگیر و ببند این عزیزان چگونه هم به علم میپرداختند، هم به سیاست و هم به شرافت! در کتاب «حتما شوخی میکنید آقای فاینمن!» ببینیم که زندگی چگونه بر فاینمن سخت گذشت و هنگامه جنگ چگونه آنها را مجبور به کارهایی کرد که دوست نمیداشتند! برگردیم به آینشتین، نشنال جئوگرافیک در مجموعه سریالهای «نابغه» ، سریالکی ساخته در مورد او که دیدنش خالی از لطف نیست. در زندگی آلبرت آینشتین چیزی که کم نیست، درد است و رنج:
«در زوریخ من اغلب گرسنه بودم. هیچکس نمیداند که هر روز چندتا در را برای پیدا کردن کار میکوبیدم.» (هرمان، ۱۳۹۰: ۸۴؛ به نقل از آلبرت آینشتین)
ـ هرمان، ویلیام؛ اینشتین و شاعر؛ ترجمهی ناصر موفقیان؛ تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، (۱۳۹۰) چاپ چهارم.
آثار آینشتین را در اینجا میتوانید ببینید. این نوشته را فقط به این خاطر منتشر کردم که در این شرایط که همه چیز سیاه است بد نیست که به چیزهای بهتری هم فکر کنیم. امید داشته باشیم به آینده و عزم داشته باشیم به یادگیری. در دنیایی که علم و پژوهش تبدیل به دکان شده، یاد کردن از این گونه انسانها خاطرمان را آسوده میکند.
این روزها در میان گفتاوردهای آینشتین، این جمله را هر روز با خود زمزمه میکنم:
هر احمقی میتواند بداند، نکته فهمیدن است!
Any fool can know. The point is to understand Albert Einstein
تصویری از آینشتین به همراه والتر مایر (ریاضیدان و دستیار آینشتین) در پاسادینا، کالیفرنیا، اوایل ۱۹۳۱. والتر مایر به ماشین حساب آینشتین معروف بود!
از هزاران سال پیش، بشر با مشاهده آسمان بالای سر، سعی کرد با رصدهای مداوم، الگوهای نهفته در آن را پیدا کرده تا بتواند پدیدههای آسمانی را پیشبینی کند و مدلی برای کیهان ارايه دهد. در طول تمام این اعصار، تنها ابزار برای دریافت اطلاعات از آسمان یا همان نورِ اجرام آسمانی، چشم انسان بود. حتی بیش از صد ابزار نجومی هم که در سدههای میانه توسط دانشمندان اسلامی ساخته شد، تنها دقت اندازهگیری موقعیت اجرام و محاسبات را افزایش میداد (برای آشنایی با تاریخ نجوم پیش از دوره نوزایی به اینجا مراجعه کنید). اما با اختراع تلسکوپ در قرن هفدهم میلادی، نقطه عطفی در تاریخ علم اخترشناسی رقم خورد؛ چرا که افق تازهای را در مقابل بشر، برای دستیابی به دادههای بیشتر و آزمودن مدلهای اخترشناسی گشود.
آنطور که در تاریخ مشهور است، اختراع تلسکوپ، اولین بار در ۱۶۰۸ میلادی توسط یک عینکساز هلندی به نام هانس لیپرشی ثبت شده است. در همان سال خبر این اختراع به گالیلئو گالیله رسید و وی توانست با بهبود دادن طراحی آن، از تلسکوپی که ساخته بود، نخستین بار برای دیدن آسمان استفاده کند. وی نتیجه اکتشافات خود، از رصدهایی که با تلسکوپ انجام داده بود را در ۱۶۱۰ میلادی در کتابی با عنوان «فرستاده ستارهای» (Starry Messenger) منتشر کرد. این اکتشافات میتوانستند شواهدی باشند بر درستی مدل خورشید-محوری و رد فلسفه ارسطویی: گالیله برای نخستین بار توانست لکههای خورشیدی و همچنین کوهها و درههای سطح ماه را مشاهده کند. این به معنی این بود که اجرام سماوی برخلاف نظر رایج، اجرامی ایدهآل و بیهیچ عیب و نقص نیستند. همچنین گالیله چهار قمر مشتری را که امروزه به «قمرهای گالیلهای» معروفند، رصد کرد که در واقع نشان میداد، مرکزهای حرکت دیگری نیز وجود دارند. بنابراین ماه میتواند در عین حال که به دور زمین میچرخد، به دور خورشید نیز حرکت کند. پدیده دیگری که اولینبار با استفاده از تلسکوپ دیده شد، رویت همه فازهای هلال سیاره زهره بود. این مشاهده بهخوبی با مدل خورشید-مرکزی سازگاری داشت؛ در سالهای بعدی، کارهای نظری نیوتن در رابطه با مفهوم اینرسی و قانون جهانی جاذبه موجب ابطال مدل زمین-مرکزی و مقبولیت مدل کپرنیکی شد. بنابراین، اختراع تلسکوپ در همان سالهای ابتدایی، نقشی مهم در درک بهتر بشر از جهان ایفا کرد.
از چهارصد سال پیش تاکنون، طراحیهای مختلفی برای تلسکوپها پیشنهاد شده است. پیشرفتهای صورت گرفته در زمینه طراحی و ساخت تلسکوپها، موجب شدهاند تا بسیاری از ابیراهیهای اپتیکی مربوطه، اصلاح شوند. در ادامه، سعی میکنیم با رویکردی تاریخی، این مسیر را نشان دهیم و در این بستر، با طراحیهای مختلف تلسکوپها تا حدودی آشنا شویم.
عدسیهایی که رو به آسمان نشانه رفتند!
تلسکوپهایی که در ساختار اصلیشان از عدسیها استفاده میشود، به «تلسکوپهای شکستی» موسومند. تلسکوپهای شکستی، از یک عدسی شیئی و یک عدسی چشمی تشکیل شدهاند که کمک میکنند نور بیشتری در چشم انسان کانونی شود، تا تصویر روشنتر و شفافتری از جرم آسمانی بهدست آید. تلسکوپی که لیپرشی و گالیله ساختند، از یک عدسی محدب به عنوان شیئی و یک عدسی مقعر به عنوان چشمی تشکیل شده بود. در این نوع تلسکوپ که امروزه با عنوان «تلسکوپ گالیلهای» شناخته میشود، عدسی محدب، پرتوها را کانونی میکند؛ اما عدسی مقعر، پیش از نقطه کانونی عدسی شیئی، مسیر پرتوها را تغییر میدهد و آنها را بهصورت موازی درمیآورد تا وارد چشم شوند. تصویر بهدست آمده، بزرگنماییشده و بهصورت مستقیم است. گالیله توانست در نهایت، تلسکوپی با قطر عدسی شیئی ۳۷ سانتیمتر و طول حدود ۱ متر بسازد. این تلسکوپ قابلیت بزرگنمایی ۲۳ برابر را داشت.
طرحی شماتیک از یک تلسکوپ گالیلهای
در ۱۶۱۱ میلادی، یوهانس کپلر، طراحی جدیدی برای ساخت تلسکوپ ارائه داد که در آن، از دو عدسی محدب استفاده میشد. عدسی محدب چشمی، به اندازه فاصله کانونیاش، بعد از نقطه کانونی عدسی اولیه قرار میگیرد و نور را موازی میکند. مزیت این نوع طراحی نسبت به تلسکوپ گالیلهای، میدان دید بسیار بزرگتر آن است. هرچند، تصویری که بدست میآيد، بهصورت وارون میباشد. در سالهای بعد، تلسکوپهایی با این طراحی که به «تلسکوپهای کپلری» معروفاند، توسط افرادی مانند کریستف شاینر و ویلیام گَسکویگن ساخته شدند. اما نخستین تلسکوپ کپلری قدرتمند را کریستین هویگنس، در ۱۶۵۵ میلادی ساخت. این تلسکوپ، دارای عدسی شیئی به قطر ۵۷ میلیمتر و فاصله کانونی ۳.۷ متر بود. هویگنس، با استفاده از این تلسکوپ، توانست درخشانترین قمر زحل، یعنی تیتان را کشف کند و برای نخستینبار، در ۱۶۵۹ میلادی، توصیف درستی از حلقههای زحل ارائه دهد.
طرحی شماتیک از یک تلسکوپ کپلری
اجسام از آنچه در آینه میبینید، از شما دورتر هستند!
نوع دیگری از تلسکوپها، «تلسکوپهای بازتابی» هستند که در آن به جای عدسی، از آینهها استفاده میشود. اگرچه خودِِ گالیله نیز از این موضوع آگاه بود که میتوان به جای عدسی از آینههای انحنادار نیز استفاده کرد، اما شاید بتوان جِیمز گریگوری را نخستین کسی دانست که به طور مفصل به این موضوع پرداخت و تلسکوپی متشکل از دو آینه طراحی کرد؛ هرچند هیچگاه نتوانست ایده خود را عملی کند و کسی را متقاعد سازد تا تلسکوپی با این طراحی بسازد. امروزه این نوع تلسکوپ، با عنوان «تلسکوپهای گریگوری» شناخته میشوند؛ گریگوری مدعی شد که این نوع طراحی میتواند مشکل ابیراهی رنگی و کروی تلسکوپها را رفع کند.
تلسکوپهای گریگوری، از دو آینه مقعر تشکیل شدهاند. آینه اولیه، از نوع سهمیگون و آینه ثانویه، از نوع بیضیگون هستند؛ بهطوری که پرتوها از آینه اولیه بازتاب داده شده و همگرا میشوند؛ و آینه ثانویه که کمی بعد از نقطه کانونی واقع شده است، پرتوها را از میان حفرهای که در وسط آینه اولیه قرار دارد، در بیرون از تلسکوپ، کانونی میکند.
طرحی شماتیک از یک تلسکوپ گریگوری
در ۱۶۶۶ میلادی، آيزاک نیوتن بر پایه نظریه خود در مورد شکست نور و رنگها، به این نتیجه رسید که مشکل ابیراهی رنگی تلسکوپهای شکستی، بهدلیل کاستیها در ساخت عدسی نیست. بلکه همه مواد شکستی، باعث شکست نور میشوند و دارای این ابیراهی هستند. بنابراین پرداختن به ساخت تلسکوپهای شکستی، بیفایده هست. البته بعدها، با الگوگیری از ساختمان چشم انسان، افرادی مانند چِستر مور هال و جان دولاند، توانستند با استفاده از ترکیب لنزهایی متشکل از مواد شکستی مختلف، لنزهایی بدون ابیراهی رنگی، موسوم به لنزهای بیرنگ بسازند.
نیوتن در ۱۶۶۸ میلادی، نخستین تلسکوپ خود را ساخت. تلسکوپ او شبیه به تلسکوپ گریگوری بود، با این تفاوت که بجای آینه ثانویه مقعر، از یک آینه تخت استفاده کرد. نیوتن برای سادگی، از یک آینه کروی برای آینه شیئی استفاده کرد. این آینه از جنس فلز اسپکیولوم (آلیاژی از قلع و مس) ساخته شده، قطر آن حدود ۳.۳ سانتیمتر و فاصله کانونی آن ۱۶.۵ سانتیمتر بود. او توانست با این تلسکوپ، قمرهای گالیلهای مشتری و فازهای هلال ماه را مشاهده کند. تلسکوپ نیوتنی، نسبت به تلسکوپهای شکستی، دارای مزیتهای زیر بود:
۱) ابیراهی رنگی نداشت.
۲) ساخت آن بسیار آسانتر بود.
۳) فاصله کانونی کوتاهتری نسبت به مشابه نمونه شکستی خود داشت که باعث میشد، جمع و جورتر و قابلیت حمل راحتتری داشته باشد.
۴) ساخت آن ارزانتر بود.
۵) میدان دید بزرگتری داشت.
طرحی شماتیک از یک تلسکوپ نیوتنی
تلسکوپی که نیوتن آن را ساخته است
نوع دیگری از تلسکوپهای بازتابی، «تلسکوپهای کاسگرینی» هستند که توسط لاورنت کاسگرین در ۱۶۷۲ میلادی پیشنهاد داده شدند. این تلسکوپ، از یک آینه اولیه بیضیگون مقعر و یک آینه ثانویه هذلولیگون محدب، تشکیل شده است. آینه ثانویه، در جایی قبل از فاصله کانونی آینه اولیه قرار گرفته و پرتوهای نور را از حفرهای که در وسط آن قرار دارد، به بیرون هدایت و کانونی میکند. این امر، موجب آن میشود تا بتوان تلسکوپهایی ساخت که با طول کوتاهتر، فاصلههای کانونی موثرِ بلندتری برای آینه اولیه داشته باشند. همچنین، میدان دید نیز افزایش مییابد.
طرحی شماتیک از یک تلسکوپ کاسگرینی
در سالهای بعد، پیشرفتهایی در زمینه طراحی و ساخت آینههای بیضیگون و هذلولیگون، از جنس فلز اسپکیولوم صورت گرفت. همچنین در بین سالهای ۱۷۷۸ تا ۱۷۸۹ میلادی، ویلیام هرشل تلسکوپهای بازتابی بزرگی ساخت که بزرگترین آنها تلسکوپی بود که ۱۲۰ سانتیمتر قطر و ۱۲ متر طول داشت. این تلسکوپ تا ۵۰ سال بعدی، بزرگترین تلسکوپ دنیا بود. او برای اینکه بازتاب ضعیفِ نور، توسط آینههای اسپکیولومی را بهبود بخشد، آینه ثانویه را حذف کرد و بهجای آن سعی کرد با چرخاندن آینه اصلی، نور را در جایی کانونی کند که بتواند بهطور مستقیم، تصویر را مشاهده کند. این نوع تلسکوپ، بعدها به «تلسکوپ هرشلی» معروف شد.
هرشل توانست با تلسکوپهایی که ساخته بود، برای نخستین بار سیاره اورانوس و چند قمر، از جمله انسلادوس و میماس از اقمار زحل را کشف کند. همچنین وی توانست چند کاتالوگ از چند هزار جرم عمق آسمان تهیه کند که شامل خوشههای ستارهای و سحابیها بودند؛ بسیاری از اجرامی که هرشل آنها را سحابی نامیده بود، بعدها در قرن بیستم، با محاسبه فاصلهشان توسط جان اسلیفر و ادوین هابل، نشان داده شد، در واقع خود، کهکشانهایی هستند که در خارج از راه شیری قرار دارند.
نقاشی از تلسکوپ ۱۲ متری ویلیام هرشل، با قطر عدسی شیئی ۱۲۰ سانتیمتر
همان طور که اشاره شد، میزان بازتاب نور از آینههایی که از جنس فلز آلیاژی اسپکیولوم بودند، مطلوب نبود. بهعلاوه، این نوع آینهها پس از مدتی تیره میشدند و کیفیت خود را از دست میدادند؛ بنابراین نیاز بود تا با آینهای جدید تعویض شوند. در پی حل این مشکل، در ۱۸۵۷ میلادی، کارل آگوست فون استینهیل و لئون فوکو، توانستند با ابداع روشی، این مشکل را تا حدی حل کنند؛ آنها طی فرآیندی، یک لایه از نقره را بر روی یک آینه شیشهای لایهنشانی کردند. این کار نه تنها میزان بازتاب و ماندگاری را افزایش میداد، بلکه همچنین این مزیت را داشت که در صورت نیاز، این لایه برداشته شده و دوباره لایهنشانی شود؛ بدون اینکه لازم باشد شکل آینه شیشهای زیرین، تغییر یابد. در سالهای بعد، تلسکوپهای بسیار بزرگی با استفاده از این نوع آینهها ساخته شدند. پیشرفت دیگر در زمینه آینههای تلسکوپ، در ۱۹۳۲ میلادی حاصل شد؛ جان دوناوان استرانگ، با استفاده از تکنیک تبخیر خلا گرمایی، توانست آلومینیوم را روی آینه لایهنشانی کند. مزیت لایه آلومینیومی این است که ماندگاری بیشتری نسبت به نقره دارد.
از جمله مهمترین طراحیهای دیگری که در طول این سالیان، برای تلسکوپهای بازتابی پیشنهاد شدند، «تلسکوپهای ریچی-کرتین» هستند. این نوع تلسکوپ، در دهه اول قرن بیستم میلادی، توسط جورج ویلیام ریچی و هِنری کرتین معرفی شد. ساختار کلی تلسکوپ ریچی-کرتین، مانند تلسکوپهای کاسگرینی است، با این تفاوت که در این مدل، هر دو آینه از نوع هذلولیگون هستند. این امر موجب میشود، علاوه بر ابیراهی کروی، ابیراهی کما یا اشک نیز تصحیح شود. بسیاری از تلسکوپهای بزرگ امروزی، مانند تلسکوپ فضایی هابل، تلسکوپهای کِک و تلسکوپ ویالتی، از نوع تلسکوپهای ریچی-کرتین هستند.
همیشه راه سومی نیز وجود دارد!
علاوه بر تلسکوپهای شکستی و بازتابی، نوع دیگری از تلسکوپها نیز وجود دارند که در طراحیشان، ترکیبی از عدسیها و آينهها بهکار رفته است. این نوع تلسکوپها را کاتادیوپتریک یا «تلسکوپهای لنز-آیینهای» مینامند. از جمله معروفترین آنها میتوان به تلسکوپهای «اشمیت-کاسگرین» و «ماکستوف-کاسگرین» اشاره کرد.
تلسکوپهای اشمیت-کاسگرین، از دو آینه کروی مقعر و محدب تشکیل شدهاند، که در موقعیت آینههای یک تلسکوپ کاسگرین قرار دارند. بهعلاوه، یک «صفحه اصلاحگرِ اشمیت»، در مسیر پرتوهای ورودی و در محل آينه ثانویه قرار میگیرد. این صفحه، در واقع یک نوع عدسی ناکروی است که دارای ابیراهی کرویِ برابر، اما مخالفِ ابیراهی کروی آینه اولیه میباشد؛ بنابراین، از این طریق ابیراهی کروی اصلاح میشود. به علت راحتی ساخت آینههای کروی، این تلسکوپ بیشتر در بین منجمان آماتور طرفدار دارد.
طرحی شماتیک از یک تلسکوپ اشمیت-کاسگرین
تلسکوپهای ماکستوف، نخستین بار توسط دیمیتری دیمیتریویچ ماکستوف، در ۱۹۴۱ اختراع شد. او با الگوگیری از تلسکوپ اشمیت، از یک عدسی هلالی کاو برای اصلاح آینه کروی استفاده کرد. این صفحه اصلاحگر یا «پوسته اصلاحگر هلالی»، معمولا بهطور کامل در گشودگی ورودی تلسکوپ قرار میگیرد. مزیت این طراحی این است که در آن، همه سطوح تقریبا «متقارنِ کروی» هستند. این طراحی، ابیراهیهای ناهممحور، همچون ابیراهی اشک را اصلاح میکند. ضمن آنکه ابیراهی رنگی نیز از بین میرود. تلسکوپهای ماکستوف را معمولا با چیدمان کاسگرینی طراحی میکنند. با این تفاوت که مشابه تلسکوپهای اشمیت-کاسگرینی، از دو آینه کروی استفاده میشود.
طرحی شماتیک از یک تلسکوپ ماکستوف-کاسگرین
تلسکوپهای امروزی
امروزه تقریبا همه تلسکوپهای پیشرفته از نوع بازتابی هستند؛ چرا که ساخت آینههای بزرگ، آسانتر و ارزانتر از عدسیهای بزرگ میباشند. ضمن آنکه تلسکوپهای شکستی را نمیتوان در عمل، از یک حدی بزرگتر ساخت؛ بزرگترین تلسکوپ شکستی جهان، در رصدخانه یِرکیز قرار دارد. قطر دهانه این تلسکوپ، ۱۰۰ سانتیمتر میباشد. هر تلسکوپ شکستی بزرگتر از این اندازه، ناپایدار است و تحت وزن خود، فرومیریزد.
تصویری از بزگترین تلسکوپ شکستی ساخت بشر در رصدخانه یِرکیز
بزرگترین تلسکوپ فعال در حال حاضر، تلسکوپ بزرگ جزایر قناری است که دارای آینهای به قطر ۱۰ متر و ۴۰ سانتیمتر میباشد. آینه اصلی این تلسکوپ، مانند بسیاری از تلسکوپهای بزرگ دیگر، شبیه به طرح لانه زنبور، از کنار هم قرار گرفتنِ آینههای شش ضلعی کوچکتر تشکیل شده است. این تکنیک باعث میشود تا بتوان آینههای بزرگتری برای تلسکوپها ساخته شوند. از دیگر تلسکوپهای بزرگی که در آینده نزدیک ساخته خواهند شد، میتوان به «تلسکوپ بزرگ ماژلان» ۲۴.۵ متری، «تلسکوپ سی متری»، و «تلسکوپ بسیار بزرگ اروپایی» که آینهای با قطر ۳۹.۳ متر خواهد داشت، اشاره کرد. همچنین در قرن بیستم، تلسکوپهایی نیز ساخته شدند که در مدارهایی به دور زمین قرار داده شوند. به این نوع تلسکوپها، «تلسکوپهای فضایی» گفته میشود که شاید معروفترین آنها، «تلسکوپ فضایی هابل» است.
مقایسه اندازه قطر دهانه تلسکوپهای مختلف در طول زمان
از جمله فناوریهای مهمی که باعث شدند تا بتوان تلسکوپهای بزرگتر و با کیفیت تصویربرداری بهترِ امروزی را ساخت، سیستمهای «اپتیک فعال» و «اپتیک تطبیقی» بودند. یک سری از عوامل هستند که باعث ایجاد خطا در دادههای دریافتی از تلسکوپ میشوند؛ از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد: خطاهای ناشی از ساخت و غیرهمخط بودن المانهای اپتیکی در تلسکوپ؛ تغییر شکل آینه، در اثر وزن خودِش؛ تغییرات دمایی و وزش باد در محیط گنبد رصدخانه و اطراف آن؛ و توربولانس یا آشفتگی جو. این عوامل روی شکل جبههموج نور فرودی تاثیر میگذارند و شکل آن را از حالت تختْ خارج میکنند. با استفاده از سیستمهای اپتیک فعال و اپتیک تطبیقی میتوان شکل تغییریافته جبهه موج را مشخص کرد و تغییراتی در جهت عکس، در شکل آینه اصلی ـ با استفاده از آرایهای از بازوهای مکانیکی در پشت آن ـ یا با جابهجایی آینه ثانویه، بهوجود آورد. بنابراین، از این طریق شکل جبهه موج اصلاح میشود و تصویر نهایی، شفاف و باکیفیت خواهد بود.
تصویر گرفته شده توسط تلسکوپ VLT، قبل و بعد از بهکارگیری سیستم اپتیک تطبیقی
تفاوت بین سیستم اپتیک فعال و اپتیک تطبیقی، در فرکانس یا نرخ اِعمال تصحیحات است؛ سیستمهای اپتیک فعال، برای اِعمال تصحیحات با فرکانسهای پایین، و سیستمهای اپتیک تطبیقی، برای تصحیحات با فرکانس بالا کاربرد دارند. برای نمونه، از عواملی که در بالا به آنها اشاره شد، اثرات آشفتگی جو بر روی جبههموج فرودی را میتوان بهوسیله سیستم اپتیک تطبیقی اصلاح کرد؛ چرا که تغییرات جوی بسیار سریع هستند و به همین دلیل باید تصحیحات مربوطه، با فرکانسهای بالا ـ بیشتر از ۲۰ بار در ثانیه ـ صورت گیرند. اثرات بقیه عواملی را که به آنها اشاره شد، عمدتا میتوان با استفاده از سیستم اپتیک فعال اصلاح کرد.
یکی دیگر از روشهایی که در ساخت بعضی از تلسکوپهای پیشرفته بهکار گرفته شده، روش تداخلسنجی است؛ برای مثال، رصدخانه کک، از دو تلسکوپ بازتابی که هر کدام آینهای به قطر ۱۰ متر دارند، تشکیل شده است. این دو تلسکوپ میتوانند با روش تداخلسنجی با یکدیگر ترکیب شده و در واقع یک تلسکوپ با قطر دهانه مؤثر ۸۵ متر را تشکیل دهند. این امر باعث میشود قدرت تفکیک، بسیار افزایش یابد و بتوان جزئیات بیشتری از آسمان را مشاهده کرد.
دیدن نادیدنیها
تلسکوپهایی که تا اینجا در موردشان صحبت شد، تلسکوپهایی هستند که در محدوده نور مرئی کار میکنند. اما همانطور که میدانیم، چشم ما تنها قادر به آشکارسازی و دیدنِ بخش بسیار کوچکی از طیف موج الکترومغناطیسی یا نوری است که از اجرام آسمانی به ما میرسند. اما برای مثال، همانگونه که بهوسیله تصویربرداری فروسرخ، اجسام و موجودات را در تاریکی شب میتوان مشاهده کرد، دادههای بسیار زیادی در آسمان وجود دارند که چشم ما قادر به آشکارسازی آنها نیست.
در ۱۹۳۱ میلادی، کارل جانسکی کشف کرد که راه شیری در واقع یک منبع تولید امواج رادیویی است. بنابراین، زمینه تازهای در زمینه مطالعات نجومی، به نام نجوم رادیویی بهوجود آمد. بعد از جنگ جهانی دوم، زمینه برای ساخت تلسکوپهای رادیویی بزرگ فراهم شد. امروزه آرایههای بزرگی از تلسکوپهای رادیویی وجود دارند که با استفاده از روش تداخلسنجی، بهمانند یک تلسکوپ رادیویی بزرگ عمل میکنند. اخیرا، اولین تصویر مستقیم از یک ابرسیاهچاله نیز توسط ترکیبی از هشت آرایه از تلسکوپهای رادیویی، ثبت شد (جزئیات مربوط به این مطلب را میتوانید در اینجا بخوانید).
در قرن بیستم، تلسکوپهایی در طولموجهای دیگر نیز ساخته شدند. امروزه تلسکوپهایی در محدوده طولموجهای فروسرخ، فرابنفش، پرتو ایکس و گاما فعال هستند. بهدلیل اینکه جو زمین مانع از رسیدن نور در این طولموجها به سطح زمین میشود، در واقع همه آنها تلسکوپهای فضایی هستند.
وطنم! ای شکوه پابرجا!
طرح رصدخانه ملی ایران، بهعنوان اولین طرح کلان در زمینه علوم پایه در کشور، در سال ۱۳۷۹ آغاز شد و امروزه در مراحل پایانی ساخت قرار دارد. رصدخانه ملی میتواند نقش بهسزایی در گسترش و پیشرفت علم نجوم در کشور داشته باشد. زمینههای پژوهشی این طرح میتواند شامل موارد زیر باشد: مطالعه چگونگی تشکیل ساختارها در کیهان، تحول کهکشانها، مطالعه منشا ماده تاریک و انرژی تاریک، مطالعه فضای میانستارهای با استفاده از ابزار طیفسنجی، جستجوی سیارات فراخورشیدی و غیره.
موقعیت این رصدخانه در ارتفاعات کوه گرگش، با موقعیت بسیار مناسب برای رصد آسمان است. این رصدخانه، در حال حاضر، شامل یک ایستگاه مکانپایی و یک سامانه میدان دید باز INOLA (سرواژه Iranian National Observatory Lens Array) است که مشغول به فعالیت هستند. بخش اصلی رصدخانه، مربوط به یک تلسکوپ بازتابی بزرگ از نوع ریچی-کرتین، با عنوان INO340 خواهد بود. این تلسکوپ در محدوده طول موج ۳۲۵ تا ۲۷۰۰ نانومتر، کار میکند که البته تمرکز آن، روی محدوده مرئی خواهد بود. قطر آینه اصلی آن، ۳.۴ متر است. ضخامت این آینه، حدود ۱۸ سانتیمتر بوده و با دقت ۱ نانومتر تراش خورده و جلا داده شده است و در ساختمانی که در محل رصدخانه ساخته میشود، با آلومینیوم لایهنشانی خواهد شد. (برای اطلاعات بیشتر به سایت رصدخانه ملی ایران مراجعه کنید)
هرچند این تلسکوپ، از حیث اندازه، یک تلسکوپ میانرده به شمار میآید، ولی علاوه بر اهداف علمی و پژوهشی که در بالا به آنها اشاره شد، میتواند بهدلیل موقعیت منحصربهفرد و همچنین شرایط خوب رصدی، سهم مهمی در پروژههای بینالمللی داشته باشد. ضمن آنکه، طرحهای کلانی از این دست، میتواند باعث پیشرفت فناوریهای پیشرفته در کشور شود.
هرچند در شرایط کنونی جامعه شاید بیشتر به رویا شبیه باشد، اما امیدوارم در سالهای آینده، شاهد تعداد بیشتری از این طرحهای علمی باشیم تا کشورمان آباد شود! :))