رفتن به نوشته‌ها

نویسنده: عباس ریزی

فیزیک آماری و علوم کامپیوتر:
سیستم‌های پیچیده، علم شبکه‌ و پدیده‌های بحرانی

abbas.sitpor.org

منظور ما از پدیدارگی یا امرجنس در سیستم‌های پیچیده چیه؟

انگاره پیچیدگی عینک جدیدی برای مطالعه طبیعت به ما می‌دهد. سیستم‌های پیچیده از تعداد زیادی اجزا تشکیل شده‌اند و نوعی نظم یا تازگی نسبت به اجزایشان بر آن‌ها حاکم است. این سیستم‌ها در مقیاس ریز، اجزایشان برهم‌کنش‌های موضعی دارند ولی در مقیاس درشت، رفتارهای «پدیداره» از خود نشان می‌دهند که شبیه به رفتار اجزای آن در مقیاس ریز نیست. پدیدارگی در مورد این جور پدیده‌هاست.

این ویدیو دعوتی است برای خواندن این مقاله مروری کوتاه:

What is emergence, after all?
https://arxiv.org/abs/2507.04951

The term emergence is increasingly used across scientific disciplines to describe phenomena that arise from interactions among a system’s components but cannot be readily inferred by examining those components in isolation. While often invoked to explain higher-level behaviors, such as flocking, synchronization, or collective intelligence, the term is frequently used without precision, sometimes giving rise to ambiguity or even mystique. In this perspective paper, we clarify the scientific meaning of emergence as a measurable, physically grounded phenomenon. Through concrete examples, such as temperature, magnetism, and herd immunity in social networks, we review how collective behavior can arise from local interactions that are constrained by global boundaries. By disentangling emergence from vague overuse, we emphasize its role as a rigorous tool for understanding complex systems. Our goal is to show that emergence, when properly framed, offers not mysticism but insight.

فایل صوتی:

https://t.me/RadioPhysicsIr/244

فرایند مکانیکی خلق یک اثر هنری

«بارها اندیشیده‌ام که اگر نویسنده‌ای فرایندی را که یکی از آثارش گام‌به‌گام تا نقطهٔ نهاییِ اتمام پیموده است شرح دهد، چه مقالهٔ خواندنی‌ای برای یک مجله رقم خواهد خورد. نمی‌دانم چرا تاکنون چنین نوشته‌ای به جهان عرضه نشده است؛ بیشتر نویسندگان—به‌ویژه شاعران—مایل‌اند چنین پنداشته شود که آفریده‌هایشان محصول نوعی شورِ ظریف یا شهودِ وجدآور است، و حقیقتاً از آن می‌هراسند که به خوانندگان اجازه دهند پشت صحنه را ببینند؛ چرخ‌ها و چرخ‌دنده‌ها، سازوکار جابه‌جاییِ صحنه، نردبان‌ها و تله‌های دیوان، پرهای خروس، رنگ سرخ و وصله‌های سیاه که در نود و نه مورد از صد، ساز‌وبرگِ بازیگرِ ادبی را تشکیل می‌دهند. […] در سراسر شعر کلاغ، حتی یک نقطه را نمی‌توان به تصادف یا شهود نسبت داد؛ این اثر گام‌به‌گام، تا رسیدن به کمال، با دقت و ضرورتِ سختگیرانهٔ مسئله‌ای ریاضی پیش رفته است.»

آن‌چه خواندید بخشی از مقاله «فلسفه ترکیب» از ادگار آلن پو (۱۸۰۹ بوستون – ۱۸۴۹) بود. او پدر داستان‌های گوتیک و جنایی و از پایه‌گذاران جنبش رمانتیک‌گرایی در امریکا بود. پو، چهار سال قبل از مرگش، شعر معروف کلاغ (غراب) را منتشر کرد. شعری که نمی‌دانیم آیا طی چند ساعت یا طی چند سال نوشته شده است. با این وجود، یک سال پس از انتشار کلاغ، پو مقاله‌ای می‌نویسد به اسم «فلسفه ترکیب» و در آن با جزئیات زیادی روند خلق کلاغ را توضیح می‌دهد؛ روندی بر اساس قدم‌های حساب شده و با دقت و ظرافت برداشته شده . درست جوری که یک معمار با توجه‌ای به طرحی که در سر دارد نقشه‌ای می‌کشد و بر آجر به آجر بنایش نظارت می‌کند. در این مقاله پو وانمود می‌کند که خلق یک داستان یا شعر، محصول یک فرایند مشخص است نه یک الهام یا نبوغ لحظه‌ای.

شعر کلاغ روایت دانشجوی پریشان حالی است که در یک روز سرد زمستانی، در حالی که در در فراق معشوقه‌اش «لنور» در حال سوختن است، در خانه‌اش را می‌زنند. در را که باز می‌کند کلاغی وارد اتاقش می‌شود و رو ی سردیس آتنا می‌نشید. دانشجو با کلاغ شروع به حرف زدن می‌کند اما کلاغ در پاسخ به هر پرسش او فقط می‌گوید «هرگز دگر – Nevermore».

در مقاله فلسفه ترکیب، پو می‌گوید که سرایش کلاغ، ابتدا برایش یک ایده‌ انتزاعی بوده؛ او می‌خواسته شعری بسازد در فضایی تیره با لحنی سوگناک و سرشار از مالیخولیا. برای همین ابتدا به ساختارش فکر کرده و تصمیم گرفته که شعری دورانی بنویسد که هر بندش با یک واژهٔ مشخص تمام شود. گامِ نخست برای گزینش واژه، انتخابِ صدا بوده. کدام واکه (vowel) بیش از هر چیز اندوه را در گوشِ شنونده می‌نشاند؟ واکهٔ کشیدهٔ «ــُــ» (/oː/). سپس دنبال صامتی رفت که در کنار این واکه، هاله‌ای سرد و ماتم‌زده بسازد؛ «ر» (/r/). ترکیبِ «ـُـ + ر» صدایی است که در واژه‌های مثل lore، core، door، Lenore…شنیده می‌شود. پو ادعا می‌کند در این مرحله، از بین واژه‌ها، بی‌هیچ جست‌وجو یا مکثی Nevermore به ذهنش رسیده. سپاس انتهای شعر را در نظر می‌گیرد. اوج روایت را می‌نویسند و تصمیم می‌گیرد هر چیز دیگری که از قرار است نوشته شود به اوج داستان لطمه‌ای نزند.

بیشتر آثار پو رازآلود، ترسناک و از همه مهم‌تر، کوتاه هستند. او معتقد بود پس از شعر منظوم، «داستان کوتاه» بهترین قالب برای نوشتن است چرا که اگر اثری را در یک نشست نشود خواند، وحدت تاثیر«unity of effect» از بین می‌رود. از طرف دیگر، پو انتظار دارد که شاعر یا نویسنده در فضا و زمان محدودی که دارد چنان زبردستی در انتخاب واژه‌ها و جملات به خرج دهد که از همان ابتدا همه عناصر با چفت و بس محکمی در خدمت ایجاد تاثیر چیده شوند. به همین خاطر برای پو، اندازه و ساختار یک اثر ادبی برایش مثل یک مسئله ریاضی مهم است. او همچنین ابتدا پایان داستانش را می‌داند و سپس به شروع نگارش و تنظیم کردن همه جزئیاتی می‌کند که خواننده را به مقصدی که او می‌خواهد برساند. برای پو، بارها و بارها ویرایش کردن و و دوباره نویسی یک جز تا زمانی که در هماهنگی خوبی با کل قرار بگیرند و پیچیدگی لازم را ایجاد کند امری واجب است.

«اگر از ما می‌خواستند […] قالبی را برگزینیم که بتواند بیش از هر نوع دیگر نوشتار، نیازهای نبوغ والا را برآورد و میدانِ شایسته‌ای برای نمودِ توانایی‌هایش فراهم کند، بی‌درنگ از «قصۀ منثور» نام می‌بُردیم. […] همین که خواننده، لحظه‌ای دست از خواندن بکشد، خود به خود برای برهم‌زدنِ وحدت واقعی اثر کفایت می‌کند. حال‌ آن‌که در داستان کوتاه، نویسنده مجال می‌یابد مقصود خویش را به تمامی به اجرا برساند. […] اما اگر جملهٔ آغازین او در خدمت آفریدنِ این تأثیر نباشد، نویسنده در همان گام نخست ناکام مانده است.»

در شعر کلاغ، پرسش‌های ابتدایی مرد جوان، پرسش‌های معمولی هستند و باور مرد این است که کلاغ فقط همین «هرگز دگر» را از صاحب قبلی‌اش یادگرفته و طوطی‌وار در واکنش به هر چیزی آن را می‌گوید. تا این‌که کم‌کم، مرد عاشق از بی‌اعتنایی اولیه بیرون آمده و از آن لفظ اندوهبار و تکرارِ پی‌درپی آن و با به خاطر آوردن شهرت شوم کلاغ، سوال‌های جدی‌تری می‌کند. مرد که ابتدا باور داشت که کلاغ جز این چیز دیگری نمی‌تواند بگوید رفته رفته باور می‌کند که او از سر خباثت و خصیصهٔ پیش‌گویانه یا شیطانی‌اش است که این گونه پاسخ می‌دهد. او از سر خودآزاری و تا حدی خرافه‌باوری برانگیخته می‌شود تا پرسش‌هایی از پرنده بکند که پاسخ پیش‌بینی‌شدهٔ «هرگز دگر» بیشترین لذت اندوه را نصیبش سازد. این به زجر و اندوه مرد جوان دامن می‌زند و رفته رفته او را به جنون می‌کشاند. با کشاندنِ این خودآزاری به نهایت، داستان تمام می‌شود.

Listen to Edgar Allan Poe’s The Raven

در نقد و ثنای پو و فلسفه ترکیب

هر چند که ادعای پو کمی اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد و ممکن است پس از نوشتن شعر و در اثر فکر کردن زیاد به ساختارش به این جزئیات زیاد رسیده باشد و به گونه‌ای بیش‌برازش کرده باشد، با این وجود، مقاله «فلسلفه ترکیب» سرنخ‌های جالبی در مورد فرایند تولید یک اثر هنری و پشت صحنه یک اثر هنری به ما نشان می‌دهد. سرنخ‌هایی که برای شاعران بزرگ فرانسوی مانند بودلر، مالارمه و والری فتح بابی برای فکر کردن به یک دستگاه فکریِ منسجم و هدفمند شد.

صد سال پس از مرگ پو،در ۱۹۴۹، تی. اس. الیوت مقاله‌ای نوشت تا اندازهٔ واقعی پو را به مخاطبان نشان دهد—اندازه‌ای که به باور او بسیار کوچک‌تر از شهرتش است. در این مقاله، الیوت اشاره می‌کند که پو بیشتر شعبده‌بازِ کلمات و آواهاست تا شاعری که واقعاً به معنی واژگان وفادار باشد. از نظر الیوت، کسی که به خوبی با زبان انگلیسی آشنا باشد متوجه می‌شود که در گزینش واژگان، انتخاب‌های پو گاهی فقط به‌خاطر خوش‌آهنگی انجام شده‌اند و از لحاظ معنا نامناسب هستند. الیوت معتقد بود فلسفه ترکیب پو، نوعی خودفریبی ادبی برای پنهان‌کردن کاستی‌های اوست. الیوت نمی‌تواند قدرت سحرآمیز ریتم‌ها و آهنگ اشعار پو را انکار کند؛ او حتی تأثیرش بر ژانرهایی مثل داستان‌های جنایی و علمی–تخیلی را می‌پذیرد، اما معتقد است این «جادوی کلام» خیلی زود ته می‌کشد و چیزی ماندگار به‌عنوان شعر ناب باقی نمی‌گذارد. از نگاه الیوت، پو شاعری «بی‌ریشه» است—نه هویت فرهنگی آمریکایی دارد و نه در سنت ادبی انگلیسی جا می‌گیرد. پو شاعری است با نبوغی کودکانه که علاقه‌اش به معماها، پازل‌ها و فضای تاریکِ گوتیک هرگز به اندیشه‌ای بالغ تبدیل نمی‌شود!

با این وجود، از اواخر دههٔ ۱۹۵۰ به بعد، منتقدانِ بنامی در آمریکا، فرانسه و محافل نظریِ پساساختارگرایی نشان دادند که می‌توان از دل همان آثارِ ظاهراً «سطحی» پو، نظام‌های زیبایی‌شناختی، اسطوره‌ای و روان‌کاوانهٔ عمیقی استخراج کرد؛ تلاش‌هایی که عملاً برداشت تقلیل‌گرایانهٔ الیوت را کنار زد و جایگاه پو را در ادبیات جدی تثبیت کرد. به طور خاص، هَری لِوین نشان داد که «سیاهی» و سویهٔ اسطوره‌ای آثار پو نه نشانهٔ خامی، بلکه قلبِ تخیل رمانتیک امریکایی است. لِوین عملاً همهٔ اتهام‌های الیوت—بی‌ریشگی فرهنگی، سطحی‌بودن فلسفه و خام‌دستی زبانی—را وارونه کرد و پو را در مرکز سنت ادبی سدهٔ نوزدهم امریکا نشاند. ریچارد وِلبِر در سخنرانی «خانهٔ پو» (۱۹۵۹) تصویری نمادین و منسجم از دنیای ذهنی پو ساخت و نشان داد که واژگان موسیقایی و حال‌وهوای «یکدست»‌ِ پو در خدمت یک کیهان‌نگاری روان‌شناختی هوشمندانه است، نه محصول فقر تخیل.

چیزی که برای من، شخصا مهم است، این است که در گذر زمان، پو جایگاهش را در بین مردم حفظ کرده و این سنجه خوبی برای ارزیابی یک اثر هنری می‌تواند باشد.

در ادامه، ترجمه فارسی فلسفه ترکیب آمده. اصل شعر را در اینجا و ترجمه دکتر محمد دهقانی از آن را در انتهای این نوشته می‌توانید بخوانید.

فیزیک و گربه‌ها

پارادوکس «گربه و نان کره‌ای»—این پرسش طنزآمیز که اگر به پشت یک گربه تکه‌ای نان تُست کره‌مال‌شده ببندیم، چه خواهد شد؟
نان تُست همیشه از سمتِ کره‌ای‌اش روی زمین می‌افتد و گربه‌ها هم همیشه روی پاهایشان فرود می‌آیند؛ اما این تضادِ بامزه، درواقع تنها یک شوخی ذهنی است. با این حال، تواناییِ واقعیِ گربه‌ها در اینکه هنگام سقوط، بدنشان را بچرخانند و روی پا فرود آیند، شوخی نیست. این مسئله سال‌ها ذهن دانشمندان را به خود مشغول کرده بود، چرا که به نظر می‌رسید با یکی از اصول مهم فیزیک، یعنی «پایستگی تکانه زاویه‌ای»، ناسازگار باشد. اگر گربه را به شکل استوانه‌ای صُلب تصور کنیم، چنین جسمی هنگام سقوط نمی‌تواند ناگهان تکانه‌ زاویه‌ای تولید کند؛ ولی گربه‌ها این کار را به سادگی انجام می‌دهند.

نقش شبکه‌های اجتماعی در همه‌گیری‌ها و اثربخشی مداخله‌ها

Spreading and Epidemic Interventions

Effects of Network

Structure and Dynamics

علم شبکه و مدل‌سازی پخش بیماری‌ در حضور مداخله‌‌ها

Consequences of Social Network Structure for Epidemic Interventions

برای یادگیری بیشتر به مطالب این نوشته یا این ویدیو نگاه کنید:

مقدمه‌ای بر شبکه‌های پیچیده

سخنرانی آنلاین دانشگاه تهران
به دنبال توجیه رفتارهای جمعی در سیستم‌های فیزیکی و زیستی به اهمیت برهمکنش‌های نابدیهی و شبکه‌های پیچیده می‌رسیم و به ویژگی‌‌های این شبکه‌ها و پدیده‌های دینامیکی روی آن‌ها می‌پردازیم. سرانجام در مورد مدل‌سازی‌های انتشار ویروس کرونا صحبت خواهیم کرد!

قوس داستانی و خم‌های عاطفی در قصه‌ها

کِرْت وانه‌گت، نویسنده فقید آمریکایی، معتقد بود که تمام داستان‌ها را می‌توان بر اساس شکل روایی و قوس داستانی آن‌ها به دسته‌های انگشت‌شماری طبقه‌بندی کرد. در ویدیوی زیر، ایده اصلی او پیرامون طبقه‌بندی داستان‌ها بر اساس شکل روایی آن‌ها را می‌بینید:

Kurt Vonnegut on the Shapes of Stories

ادعای وانه‌گت سال‌ها بعد به صورت کمی راستی‌آزمایی شد. در ارائه زیر ابتدا ادبیات داستان‌پردازی محاسباتی را مرور می‌کنیم. سپس نشان می‌دهیم که سریال‌های ترکی در سال‌های گذشته عمدتا چه نوع قوس داستانی داشته‌اند و کم و کیف موفقیتشان در گیشه چگونه بوده است.

سیتپـــــور در سالی که گذشت

در سالی که گذشت ما شش نوشته به شرح زیر منتشر کردیم. امسال عرفان فرهادی به عنوان نویسنده به ما اضافه شد و از این جهت خوش‌حالیم. با این وجود، از لحاظ کمیت، در این سال کمترین تعداد نوشته و تعدد نویسنده را داشتیم.

به نظر من بهترین نوشته‌های این سال، به ترتیب «در تحول امور، از اول کارشناسی تا آخر دکتری» و «ماجرای کشف غول‌های یخیِ منظومۀ شمسی» هستند. از مهدی موسوی بابت همراهی همیشگیش و از بابک اسعدی برای حمایت مالی از سیتپور تشکر می‌کنیم.

عباس‌ ک. ریزی
سردبیر

سیتپـــــور

به خاطر روایتگری در علم

به یاد آنان که راه را هموار ساختند…

دنیای این روزهای علم، قسمت ۳: بحران در فیزیک با شان کرول

شان کرول پادکست معروفی داره که معمولا با آدم‌های سرشناس حوزه‌های مختلف علم صحبت می‌کنه. به تازگی در یک قسمت نسبتا طولانی چهار ساعته بدون مهمان خاصی، راجع به بحران در فیزیک حرف زده. ممکنه این روزها ببینید یا بشنوید که بحرانی در فیزیک هست یا سرعت رشد فیزیک در حال کاهشه. خصوصا اگه اطراف فیزیکدونای انرژی بالا و ذراتی‌ها بوده باشین. قصد من از این نوشته این نیست که به این بپردازم که بحرانی که در موردش صحبت میشه دقیقا چیه و چرا این حرف زده میشه. چون با یک جست‌وجوی ساده می‌تونید ببینید مردم چرا این حرف رو می‌زنن. سوای این، شان کرول خودش ابتدای این قسمت از پادکستش این مسئله رو مطرح می‌کنه و به ابعاد مختلفش می‌پردازه و می‌گه که به چه دلایلی چه کسایی فکر می‌کنن که فیزیک در بحرانه. بعدش هم در چهار ساعت سعی می‌کنه که پاسخ معقولی به این پرسش بده که اصلا بحرانی داریم یا نه؟!

این شما و این قسمت از پادکست شان کرول:

I am here to do the solo podcast to tell you my particular views on the crisis in physics, which is that there is not a crisis in physics. That is what I think.

So this is what we signed up for. We’re trying our best. Nature never promised to be kind to us, it’s not ’cause we’re dumber. Now, the people doing theoretical physics today are just as smart as the people doing at 50 or 100 or 500 years ago, we have to take what nature gives us and we’re trying to do that. … I’m completely optimistic about the future of physics, but I do think that we can do even better than we’re doing right now, I think what we have to be … who knows, you might have a breakthrough that makes the second half of the 21st century just as exciting as the first half of the 20th century was.

Sean Carroll, Mindscape 245 | Solo: The Crisis in Physics

واقعا بحرانی در فیزیک هست؟!

خلاصه این چهار ساعت اینه که نه! بحرانی وجود نداره و حقیقت ماجرا اینه که امر بر خیلی‌ها مشتبه شده. اگه کسی از من این سوال رو می‌پرسید احتمال زیاد از جواب دادنش طفره می‌رفتم چون نظر من، در رویارویی با سوال به این بزرگی محلی از اعراب نداره. اما اگه دوستی در خفا ازم می‌پرسید، تقریبا همین چیزهایی رو می‌گفتم که کرول گفته ولی احتمالا با جزئیات کمتر و لابد توضیحات ناشیانه‌تر. برای همین، حرفای کرول به شدت به دلم نشست! به شما هم پیشنهاد می‌کنم اگه به فیزیک علاقه‌مندین و چیزهای ابتدایی رو می‌دونید، حتما سر اولین فرصت، این فایل مفصل رو گوش کنید. منظورم ازچیزهای ابتدایی فیزیک هم، دانش عمومی در فیزیک نظریه که دست کم یک لیسانس فیزیک پیش‌نیازشه.

کرول در یک ساعت اول این قسمت یک مرور خیلی سریع روی تاریخچه فیزیک می‌کنه. می‌گه که از کجا به کجا رسیدیم و در لبه علم این روزها چه چیزایی رو به خوبی می‌دونیم، چه چیزایی رو هِی، بگی نگی می‌فهمیم و چه چیزهایی رو هنوز درک درستی ازشون نداریم. به همین خاطر بیشتر از یک ساعت اول پادکست، مرور خیلی جالبی از فیزیک نظریه بدون رفتن به جزئیات فنی. با این وجود اگه با بعضی ایده‌ها مثل ناسازگاری گرانش با مکانیک کوانتومی آشنا نباشین ممکنه حین گوش دادنتون مجبور بشین که مدام به ویکی‌پدیا سر بزنید. البته این کار خوبی می‌تونه باشه برای کسایی که به فیزیک علاقه دارن و هنوز ابتدای راه هستن چون بعد از سپری کردن چند روز، یک تصویر بزرگ از فیزیک گیرشون میاد. اما اگه به نظر خودتون با فیزیک به قدر کافی آشنا هستید و بیشتر می‌خواین برسین به اصل مطلب می‌تونید تقریبا یک ساعت اول رو رد کنید بدون این که به پرسش اصلی آسیبی برسه.

بعد از تموم شدن مرور کلی روی فیزیک، کرول حدود دو ساعت وقت می‌ذاره و با حوصله به مواردی می‌پردازه که مردم از اونا به عنوان ریشه یا دلیل بحران در فیزیک نام می‌برن. شنیدن این بخش مفصل برای هر کسی که قصد فیزیکدان شدن رو داره می‌تونه خیلی پرفایده باشه. اگه براتون جالبه، بد نیست بدونید که توی یوتیوب بیشتر نظرات مردم معطوف به حدود یک ساعت و نیم بعد از شروع پادکسته.

فضای حرفه‌ای فیزیک

قصد من از این نوشته غیر از دعوت به شنیدن این قسمت از پادکست شان کرول، پرداختن به یک ساعت آخر حرفای اونه که به فضای حرفه‌ای علم می‌پردازه. به این که بالاخره علم توسط آدم‌ها انجام میشه و احساسات افراد و رقابت‌های شغلی در داوری‌هاشون اثر می‌ذاره و هر چیزی که تا به امروز انجام شده ماحصل همه ایده‌هاییه که زمانی معقول و زمانی نامعقول شمرده میشدن. در ادامه بخش‌هایی از حرفای کرول رو می‌ذارم و در مورد نکاتی که به نظرم مهمه که دانشجوهای دکتری و تازه واردها به پژوهش بدونن کمی می‌نویسم.

در مورد ایده‌ها و روش‌ها

در دنیای علم، ایده‌های متفاوتی وجود داره که هر کسی فقط فرصت می‌کنه روی بخشی از اون‌ها کار کنه. ایده‌هایی که عمده‌شون به جایی نمی‌رسند و درستی تعداد انگشت‌شماریشون از دل آزمایش و به مرور زمان به ما ثابت میشه. به همین خاطر وقتی فرد یا گروهی حس می‌کنه که به مقالاتشون زیاد توجه نمیشه یا مردم علاقه‌ای به موضوعی که خیلی برای اونا مهمه نشون نمی‌دن معمولا زود ناراحت میشه. مخصوصا ایده‌ها و پروژه‌هایی که به نظر توده دانشمندان اون حوزه چندان امیدی به درستی یا سازگاریش نیست.

در هر شاخه‌ای از علم تقریبا دو جور پژوهشگر ممتاز وجود داره. منظور ازپژوهشگر ممتاز، کسیه که کارش رو بلده و حالا با دونستن تقریبا همه چیز از — مثلا — فیزیکی که توسعه داده شده می‌خواد سرحدادت اون رو جلو ببره. یه دسته فیزیکدونای جریان اصلی هستند که ایده‌هاشون تقریبا توسط عموم جامعه علمی، معقول به نظر میاد و یه عده‌ که ایده‌های تقریبا دیوانه‌وار دارن. حواسمون باشه که این جا منظورمون از دیووانه‌وار این نیست که طرف همین جوری از اون طرف خیابون اومده و داره چیزی رو فقط از روی جسارت میگه. نه. منظور اینه که بعضی‌ از پژوهشگرها ایده‌هایی دارن که فقط به نظر گروه کوچیکی از متخصص‌ها امیدوار کننده به نظر می‌رسن. در تاریخ کم نبودن ایده‌های این شکلی که بعدها دروازه‌های مهمی رو به روی درک بشر باز کردن، اما خب تعداد اونایی که راه به جایی نبردن خیلی بیشتر بوده.

مثلا فاینمن، فیزیکدون جریان اصلی بوده! شاید برای بعضی‌ها عجیب به نظر برسه ولی آدمی مثل فاینمن با همه تبحرش جزو اون دسته از دانشمندایی حساب میشه که همیشه روی ایده‌های مورد قبول اکثر آدم‌ها کار کرده. یا به عبارت بهتر، فاینمن همیشه روی پروژه‌هایی کار کرده که می‌دونسته سرانجام به نتیجه می‌رسن. شاید ابزار و روش‌هایی که استفاده می‌کرده نبوغ‌آمیز بودن ولی این دلیل نمیشه که جنس مسئله‌هایی که بهشون فکر می‌کرده چیزی خارج از جریان اصلی فیزیک بوده باشه. اگه خوب به نمودارهای فاینمن یا انتگرال مسیر فکر کنیم این‌ها تقریبا دوباره‌نویسی فیزیک شناخته شده به زبان جدیدیه. نظریه بازبهنجارش هم نیومد تا چیزهایی قبلی رو دور بریزه بلکه اومد تا نظریه‌های قبلی رو بهتر بفهمیم. پیش از این هم، این حرف رو از لنرد ساسکیند شنیدم که چه خودش چه فاینمن رو متعلق به جریان اصلی فیزیک می‌دونه.

از اون طرف کسی مثل فرد هویل، فیزیکدونیه که ایده‌های رادیکال داره و مدل فکر کردنش کاملا متفاوت با کسی مثل فاینمنه. فرد هویل با این‌که آدم نابغه‌ای بود ولی از مخالفان جدی نظری مهبانگ بود و تا مدت‌ها هم با این‌که داده‌ها چیز دیگه‌ای رو نشون میدادن چسبیده بود به نظریه حالت پایدار. با این وجود همین طور که در مصاحبه‌ی پایین — خصوصا اینجا — می‌بینید با این‌که ظاهرا آب هویل با فاینمن توی یه جوی نمی‌رفته ولی در نگاه و برخورد فاینمن با هویل تقدیر و تحسین خاصی نهفته شده. چرا که فاینمن با این‌که در نظریه خاصی با هویل هم‌نظر نیست ولی از مدل و جسارت هویل در پیش بردن فیزیک خوشش میاد.

گفتگوی فاینمن با هویل

خلاصه این که به خاطر سلامت فیزیک ما باید همه مدل آدم و فکری داشته باشیم:

بودجه‌های علمی و داوری پژوهانه‌ها

ولی خب نکته‌ای وجود داره و اون این‌که وقتی منابع مالی مثل پژوهانه‌ها (گرنت‌های پژوهشی) کمتر به پروژه‌هایی تخصیص داده میشه اون موقع میشه گفت که آدم‌های کمتری فرصت می‌کنند که روی اون ایده‌ها کار کنند. مثلا اگه جمعیت بیشتری از فیزیکدونا برای کوانتومی کردن گرانش به دنبال نظریه ریسمان برن تا نظریه کوانتومی حلقه‌ای احتمالا آدمای بیشتری از دانشجوی دکتری تا استاد دانشگاه استخدام میشن که روی ریسمان کار کنند و این از روی خبث طینت نیست. به خاطر الگوی کسب و کار دانشگاهه؛ از اونجا که تعداد استخدام‌ها کمه و پروژه‌ها زیاد، الویت با ایده‌هاییه که امید بیشتری به ثمر نشستنشون باشه.

برای همین اگه دانشجوی دکتری یا پژوهشگر تازه کار باشین، پروژه یا مسئله‌ای که مشغولش میشین خیلی تاثیر می‌ذاره روی آینده کاری شما. چون اگه قرار باشه اول مسیر حرفه‌ایتون روی ایده‌های رادیکال کار کنید ممکنه که نتونید کمیته‌هایی که تصمیم می‌گیرن به شما پول بدن رو قانع کنید و از گردانه رقابت‌های علمی کلا حذف بشین! پس برای تازه‌کارها نصحیت نامعقولی نیست که: رو مسئله‌هایی کار کن که همه کار می‌کنن و در کنارش به ایده‌های جسورانه‌ت هم بپرداز! بله، تلخی ماجرا اینه که وقتی به فیزیک پرداختن میشه تنها راه امرار معاش، مهمه که روی چه پروژه‌هایی وقت بذاری. با پول مردم باید کاری کنه که دل مردم رو هم به دست بیاری و معمولا فیزیکدونا دستشون تو جیب مردمه.

از طرف دیگه، شاید براتون جالب باشه که موسسه پریمتر که این روزها خیلی اسم و رسم پیدا کرده در فیزیک نظری ابتدای شکل‌گیریش بسیار موسسه رادیکالی بود. اون موقع‌ها آدم‌هایی مثل لی اسمولین یا فورتینی مارکاپولو روی گرانش کوانتومی حلقه‌ای کار می‌کردند و رویکردهای عجیب و غریبی به بنیادهای مکانیک کوانتومی داشتن. با این وجود رفته رفته وقتی شهرت بیشتری کسب کردن اونا هم روی اوردن به سمت جریان اصلی و پژوهش غیررادیکال. این اصلا بخشی از چرخه زیستی همه دانشکده‌ها و موسسات بزرگ فیزیکه که روی میارن به جریان اصلی و کم‌کم سنتی میشن.

در واقع خیلی طبیعیه که این روال پیش بیاد.

برای همین وقتی که شما دانشجوی دکتری هستین وقت این نیست که ریسک کارای دیوانه‌وارو کنید. باید بچسبید به چیزی که می‌دونید به هر ضرب و زوری نتیجه میده. مگه این‌‌که نابغه باشید. اون موقع باید از راه‌های غیرمتعارف شایستگی و ارزش کارتون رو به بقیه نشون بدین تا جایی در دانشگاه داشته باشین. از اون طرف ماجرا هم، یه استاد پست‌داکی رو استخدام می‌کنه که بتونه باهاش کار کنه. حق هم داره. نمی‌تونه بره کسی رو بگیره که دنبال ایده‌های جسورانه عجیب و غریب خودشه. برای همین رفته‌رفته فرصت چندانی برای آدم‌های رادیکال در این فضا باقی نمی‌مونه.

خلاصه که فیزیک ورزی آسون نیست. پادکست رو گوش کنید 🙂