رفتن به نوشته‌ها

برچسب: مکانیک تحلیلی

پاره شدن نخ‌های واسطه بین چند جرم آویزان

اگر $n$ جسم و $n+1$ نخ را به‌صورت یک در میان به یکدیگر متصل کنیم و مجموعه را به‌طور قائم بیاویزیم، با پایین کشیدن نخ آخر، بسته به این‌که چه شتابی به آن داده باشیم، یکی از نخ‌ها پاره می‌شود. در این مقاله به حل کلی این مسئله که کدام نخ پاره خواهد شد می‌پردازیم. بخش اول مقاله به فرمول‌بندی ریاضی مسئله با در نظر گرفتن نخ‌ها به‌صورت فنرهایی با ثابت‌های به‌اندازه کافی بزرگ و بخش دوم به بررسی دو حالت خاص $n=1$ و $n=2$ اختصاص می‌یابد.

نگاره ۱: اجسام آویزان از سقف

فرمول‌بندی مسئله

$n$ جسم و $n+1$ نخ آن‌طور که در شکل ۱ نشان داده شده است را در نظر می‌گیریم. جرم هرکدام از اجسام را برابر $m$ و نخ‌ها را بی جرم فرض می‌کنیم. همان‌طور که در شکل مشخص است، سیستم در شتاب گرانش $g$ قرار دارد. به نخ پایین نیروی ثابت $F$ را وارد می‌کنیم به‌طوری که شتاب ثابت $a$ را به سمت پایین به انتهای نخ آخر بدهد. برای به‌دست آوردن زمان پاره شدن نخ‌ها، ابتدا $x_i(t)$ها را که در شکل مشخص شده‌اند به‌دست می‌آوریم. بعد از این کار کافی است فرض کنیم که اگر نخ‌ها به‌اندازه $\Delta l$ کشیده شوند پاره می‌شوند.

برای بررسی حرکت دستگاه، نخ‌ها را به‌صورت فنرهایی با طول اولیه $l_0$ و ثابت $k$ در نظر می‌گیریم. وقتی این مجموعه را به‌طور قائم بیاویزیم، طول نخ $p$ام (از بالا) به‌اندازه $\Delta l_p = (n-p+1)mg/k$ افزایش می‌یابد که ناشی از وزن اجسام است. در این حالت با انتخاب نقاط مرجع مناسب می‌توانیم تابع انرژی پتانسیل را به‌صورت زیر تعریف کنیم.

$$U(x_1, x_2, \cdots, x_n, y) = \sum_{i=1}\left[ \frac{1}{2}k(x_i \mathbin{-} x_{i-1} + \Delta l_i)^2 \mathbin{-} mgx_i \right] + \frac{1}{2}k(y \mathbin{-} x_n)^2. \quad (۱)$$

توجه کنید که $x_p(t)$ از محل تعادل جرم شماره $p$ (از بالا) و $x_0=0$ در نظر گرفته شده. در واقع در این حالت جملات ثابتی نیز باید در انرژی پتانسیل دستگاه در نظر گرفت که به علت عدم تأثیر در معادلات حرکت از نوشتن آن‌ها صرف‌نظر کرده‌ایم.

با توجه به اینکه $m\ddot{x}_p = -\partial U / \partial x_p$، معادلات حرکت را می‌توان چنین نوشت:

$$m\ddot{x}_1 + k(2x_1\mathbin{-} x_2) = 0,$$ $$m\ddot{x}_p + k(2x_p\mathbin{-} x_{p-1} \mathbin{-} x_{p+1}) = 0, \quad (۲)$$ $$m\ddot{x}_n + k(x_n \mathbin{-} x_{n-1} \mathbin{-} y) = 0.$$

چون شتاب ثابت است، $y = (1/2)at^2$ و بنابراین می‌توانیم جواب‌های معادلات بالا را چنین بنویسیم:

$$x_p(t) = \sum_{j=1}^{n} \big(A_{pj} \cos(\omega_j t) + B_{pj} \sin(\omega_j t)\big) + C_{p1}t^2 + C_{p2}t + C_{p3}.$$

با جایگذاری جواب‌هایی به شکل فوق در دستگاه معادلات (۲) به‌دست می‌آوریم $\omega_j^2 =(k/m)\lambda_j$، آن‌گاه $\lambda_j$ها جواب‌های معادله زیرند:

$$(2 \mathbin{-} \lambda)\left(2 \mathbin{-} \lambda \mathbin{-} \frac{1}{2 \mathbin{-} \lambda}\right)\left(2 \mathbin{-} \lambda \mathbin{-} \frac{1}{2 \mathbin{-} \lambda \mathbin{-} \frac{1}{2 \mathbin{-} \lambda}}\right) \dots = 0.$$

همچنین $C_{p1} = (pa/2(n+1))$ و $C_{p2}=0$ است. $C_{p3} = (map/6k(n+1))(p^2-n(n+2)-1)$ و با توجه به شرایط اولیه $x_p(0) = \dot{x}_p(0) = 0$، ضرایب $A_{pj}$ و $B_{pj}$ نیز مشخص می‌شوند. با مشخص شدن $x_j(t)$ها، می‌توانیم معادلات مربوط به پاره شدن نخ‌ها را به‌دست آوریم. برای این کار کافی است فرض کنیم که وقتی نخ‌ها به‌طور مشخص $L$ می‌رسند پاره می‌شوند. پس زمان پاره شدن نخ‌ها را باید از روابط زیر به‌دست آوریم:

$$x_1 + l_0 + l_1 = L,$$ $$\vdots$$ $$(x_p \mathbin{-} x_{p-1}) + l_0 + l_p = L, \quad (۳)$$ $$\vdots$$ $$(y\mathbin{-} x_n) + l_0 = L.$$

زمان پاره شدن نخ $p$ام، $t_p$، با قرار دادن $x_{p-1}$ و $x_p$ در معادلهٔ $p$ام (از بالا) دستگاه معادلات (۳) و حل آن به‌دست می‌آید. با مقایسهٔ مقادیر زمان‌های لازم برای پاره شدن نخ‌ها می‌توانیم نخی را که در اثر کشیدن انتهای پایینی مجموعه پاره می‌شود مشخص کنیم. از آن‌جا که که بررسی جواب‌ها حتی در حالت $n=1$ به سبب وجود جملات مثلثاتی کار آسانی نیست از روش‌های عددی استفاده می‌کنیم و مسئله را در حالت‌های خاص (یک و دو جسم) بررسی می‌کنیم.

حالت خاص n=1

فرض کنید فقط یک جسم داریم. این مسئله معمولاً در درس مکانیک مقدماتی برای دانشجویان مطرح می‌شود و به‌طور کیفی نیز به آن پاسخ داده می‌شود. در اینجا به حل کمی این مسئله می‌پردازیم. در این حالت، معادله حرکت جسم چنین است:

$$x(t) = \frac{a}{2\omega^2} \left( \cos(\omega t) \mathbin{-} 1 \right) + \frac{a}{4} t^2, \quad \omega^2 = \frac{2k}{m}.$$

پس معادلات مربوط به زمان پاره شدن نخ‌ها چنین‌اند ($l = mg/k$):

$$\Delta l \mathbin{-} l = \frac{a}{2\omega^2}( \cos(\omega t_1)\mathbin{-} 1) + \frac{a}{4}t^2_1, \quad (۴)$$ $$\Delta l = \frac{-a}{2\omega^2}( \cos(\omega t_2)\mathbin{-} 1) + \frac{a}{4}t^2_2.$$

پارامترهای مؤثر در زمان پاره شدن نخ $k/m$ ، $\Delta l$ و $a$ هستند. ابتدا حالتی خاص را بررسی می‌کنیم. فرض کنید $k/m$ هزار بر مجذور ثانیه و $\Delta l$ دو میلی‌متر باشد. این مقادیر گستره بزرگی از حالت‌های معمول و قابل آزمایش در مورد این مسئله را در بر می‌گیرند. با حل عددی و به‌دست آوردن $t_1$ و $t_2$ از معادلات (۴) به‌ازای این مقادیر $k/m$ و $\Delta l$ و برای چندین شتاب مختلف نمودار شکل ۲ به‌دست می‌آید. این نمودار نشان می‌دهد که (برای شتاب‌هایی در بازه مشخص شده در شکل) برای شتاب‌های به‌اندازه کافی بزرگ، نخ پایینی و برای شتاب‌های کم، نخ بالایی پاره می‌شود این نتیجه‌گیری با درک شهودی ما از مسئله کاملاً توافق دارد.

اکنون شتاب مربوط به نقطه برخورد در این حالت را پیدا می‌کنیم. فرض کنید $t=t_1=t_2$. دو طرف معادلات (۴) را با هم جمع می‌کنیم و $t$ را به‌دست می‌آوریم. اکنون اگر مقدار $a$ در $t=2\sqrt{(2\Delta l \mathbin{-} l)/a}$ را در یکی از معادله‌ها قرار دهیم و تعریف کنیم $\beta = \sqrt{\left(\frac{\Delta l}{l} \mathbin{-} 1\right)}$ و $\alpha = \sqrt{\frac{a}{4g}}$ نتیجه می‌شود:

$$\alpha^2(\cos(\beta/\alpha) \mathbin{-} 1 ) + \frac{1}{2} = 0. \quad (۵)$$

نگاره ۲: نمودار زمان پاره شدن نخ‌ها برحسب شتاب در حالت n=1.

نمودار تابع $F(x) = x^2\big(\cos(\beta/x) \mathbin{-} 1 \big) + \frac{1}{2}$ در شکل ۳ برای حالتی که در آن $\beta = \beta_1 \approx 1.755$ رسم شده است. با حل معادله $F(x) = 0$ (به وسیله کامپیوتر)، ریشه $0.507$ (که در شکل ۳ مشخص شده است) به دست می آید. یعنی شتاب لازم برای پاره شدن همزمان نخ‌ها تقریبا ده متر بر مجذور ثانیه است. که با نمودار شکل ۲ توافق دارد.

برای اینکه ثابت کنیم معادله $F(x) = 0$ فقط همین یک ریشه را دارد، کافی است ثابت کنیم که $F'(x)$ به ازای مقادیر $x$ بزرگتر از $\alpha$ نزولی است. این کار را می‌توان با محاسبه $F'(x)$ و تقریب زدن $\cos(\beta/x)$ و $\sin(\beta/x)$ با چند جمله از بسط سری آن‌ها به سادگی نشان داد. بنابراین $F(x) = 0$ فقط یک ریشه دارد.

نگاره ۳: نمودار تابع $F(x) = x^2 \cos(x) + (1/\beta^2 – 1)$

اکنون نشان می‌دهیم که در همه حالتهای مورد بحث، موضوع به همین شکل است. یعنی همواره یک نقطه برخورد وجود دارد که برای شتاب‌های کوچکتر از شتاب آن نقطه، نخ بالایی و برای شتاب‌های بزرگتر از شتاب آن نقطه، نخ پایینی پاره می‌شود. ابتدا این موضوع را که معادله ۵ یک و فقط یک ریشه دارد، به مقادیر منطقی و مورد بحث در این مقاله تعمیم می‌دهیم (منظور از مقادیر مورد بحث $\beta$ بعدا مشخص می‌شود). فرض کنید که بخواهیم معادله (۵) را برای $\beta \approx \beta_2$ بررسی کنیم. اگر $d=\beta_2/\beta_1$ و $\beta_1 = 1.755$ در این صورت با تغییر متغیر $X = x/d$ حل معادله مورد نظر متناظر با یافتن ریشه $H(X)=0$ است که در آن

$$H(X) = X^2(\cos(\beta_1/X) \mathbin{-} 1 ) + \frac{1}{2d^2}.$$

نمودار تابع $H$ از انتقال تابع $F$ به دست می‌آید. ولی نمودار $F(x)$ اگر تا جایی به پایین انتقال پیدا کند که قسمت تناوبی آن بالای محور $x$ قرار گیرد، نمودار فقط در یک نقطه با این محور برخورد خواهد کرد. با توجه به شکل ۳ می‌توان دریافت که اگر انتقال حدوداً کمتر از $0.4$ واحد باشد یعنی اگر $(1/2) \mathbin{-} (1/2d^2) \leq 0.4$، این برخورد صورت نمی‌گیرد. این شرط با توجه به اینکه در نمودار شکل ۲ داریم $\Delta l/l \approx 2$ متناظر با این است که $\Delta l/l \leq 8$ باشد.

اما در چه حالت‌هایی بیش از یک نقطه برخورد وجود دارد؟ $\Delta l/l>8$ نشان می‌دهد که افزایش طول لازم برای پاره شدن نخ، هشت برابر طولی است که در ابتدا با وصل کردن جسم به آن داده می‌شود. این موضوع نشان می‌دهد که مقدار کش آمدن نخ و یا ثابتی که برای آن انتخاب کرده‌ایم در مقابل جسم جرم آنقدر زیاد است که تاثیر جسم در پاره شدن نخ، که به صورت جمله نوسانی و مقدار $l$ در معادلات ظاهر می‌شود، تقریبا از بین می‌رود. زیرا اگر $\Delta l$ بسیار بزرگتر از $l$ باشد، از معادلات (۴) نتیجه می‌شود که تاثیر وجود جسم، که به صورت جمله کسینوس و همچنین کاهش مقدار کششی لازم برای پاره شدن نخ بالایی از $\Delta l$ به $\Delta l \mathbin{-} l$ ظاهر می‌شود، رفته رفته از بین می‌رود. بنابراین فقط حالت‌هایی را بررسی می‌کنیم که نسبت $\Delta l/l$ در حدی باشد که نقش وجود جسم در پاره شدن نخ کاملاً مشخص باشد. به همین دلیل است که در ابتدا جرمی بین دو نخ در نظر می‌گیریم و دستگاه را به طور قائم در شتاب گرانش قرار می‌دهیم.

تا اینجا مشخص شد که به ازای تمامی حالتهایی که جسم — با تقریب ما برای آن‌ها — وجود دارد، یک و فقط یک شتاب $a_0$ موجود است که هر نخ را همزمان پاره می‌کند. اکنون اگر نشان دهیم که شتابهایی مانند $a_1$ و $a_2$ وجود دارند که به ازای $a_c < a_1$ و $t_1 > t_2$ و به ازای $a_c >a_2$ و $t_1 < t_2$ آنچه می‌خواهیم به آسانی ثابت می‌شود. اگر معادلات (۴) را به صورت زیر بنویسیم:

$$\frac{\Delta l \mathbin{-} l}{a} + \frac{1}{2\omega^2} \big(\cos(\omega t_1) – 1\big) = \frac{1}{4}t_1^2,$$ $$\frac{\Delta l}{a} + \frac{1}{2\omega^2} \big(\cos(\omega t_2) – 1\big) = \frac{1}{4}t_2^2.$$

چون جمله کسینوس کراندار است با کم کردن $a$ برای مقادیر ثابت $\omega, l, \Delta l$ تاثیر این جمله کم و بیش از بین می‌رود، بنابراین همیشه می‌توانیم $a <a_0$ را آنقدر کوچک بگیریم که این جمله در معادلات قابل چشم پوشی
باشد. در این صورت $t_1 = 2\sqrt{(\Delta l \mathbin{-} l)/a}$ و $t_2 = 2\sqrt{\Delta l/a}$. پس همواره از$a <a_0$ نتیجه می‌شود $t_1 <t_2$.

حالا فرض کنید که $t_1$ و $t_2$ در معادله (۴) بسیار کوچک باشند، به طوری که بتوانیم بسط سری کسینوس را به صورت زیر بنویسم:

$$\Delta l \mathbin{-} l \approx (1 \mathbin{-} \frac{\omega^2 t_1^2}{2} + \frac{\omega^4 t_1^4}{4}\mathbin{-}1) \frac{a}{2\omega^2} + \frac{1}{4}at_1^2, \quad (۶)$$ $$\Delta l \approx \frac{\omega^2 t_2^2}{2} \frac{a}{2\omega^2}+ \frac{1}{4}at_2^2$$

در این صورت، این جواب‌ها به‌دست می‌آیند: $t_{1} = \sqrt[4]{\frac{48\,(\Delta l \mathbin{-} l)}{a\,\omega^2}}$ و $t_{2} = \sqrt{\frac{2\,\Delta l}{a}}$.

با توجه به فرض بسیار کوچک بودن $t_{1}$ و $t_{2}$ و این‌که $a$ برای جواب هر دو زمان در مخرج ظاهر شده است، نتیجه می‌گیریم که برای مقادیر بسیار بزرگ $a$، جواب‌های (۴) با تقریب خوبی به شکل (۶) هستند. با توجه به جواب $t_{1}$ و $t_{2}$ اگر $a<a_c$ آنگاه $t_2<t_1$ به طوری که $a_c =
 \frac{\Delta l^2 \omega^2}{2(\Delta l \mathbin{-} l)}$. پس برای شتاب‌های بزرگ و زمان‌های کوچک می‌شود دید که $t_2<t_1$.

بنا بر آن‌چه گفته شد، با فرض اینکه نمودار جواب‌های (۴) در محدودهٔ مورد بررسی ناپیوستگی‌های قابل ملاحظه‌ای نداشته باشد (که فرض معقولی است) می‌توانیم این نتیجه‌گیری کلی را بکنیم که برای شتاب‌های به اندازهٔ کافی بزرگ نخ پایین و برای شتاب‌های کوچک، نخ بالایی پاره می‌شود. این مطابق با جوابی است که به صورت شهودی به این مسئله داده می‌شود.

حالت خاص n=2

برای دو جسم، معادلات زیر را در مورد زمان پاره شدن نخ‌ها به‌دست آوریم:

$$\Delta l \mathbin{-} l_1= \frac{a}{2\omega_1^2} \cos(\omega_1 t_1)\mathbin{-}\frac{a}{6\omega_2^2} \cos(\omega_2 t_1)+\frac{1}{6}at_1^2 \mathbin{-} \frac{4a}{9\omega_1}),$$ $$\Delta l \mathbin{-}l_2 = \frac{a}{3\omega_2} \cos(\omega_2 t_2) +\frac{1}{6}at_2^2\mathbin{-}\frac{a}{9\omega_1^2},$$ $$\Delta l = \frac{1}{6}at_1^2 \mathbin{-} \frac{a}{2\omega_1^2}\cos(\omega_1t_3)\mathbin{-} \frac{a}{6\omega_2^2}\cos(\omega_2t_3) + \frac{5}{9\omega_1^2}a. \quad (۷)$$

که در این معادلات $\omega_1^2 = \frac{k}{m}, \omega_2^2 = \frac{3k}{m}, l_1 = \frac{2mg}{k}, l_2 = \frac{mg}{k}$.

مشخص است که معادلات (۷) نسبت به حالت $n=1$ بسیار پیچیده‌ترند و بحث در مورد آن‌ها بسیار دشوارتر از حالت قبل است. در این حالت، به بررسی جواب‌ها فقط در یک مورد خاص بسنده می‌کنیم.

دوباره مقادیر قبلی را برای $\Delta l$ و $k/m$ در نظر بگیرید. اگر جواب‌های (۷) را برای شتاب‌های مختلف با کمک کامپیوتر به‌دست بیاوریم، به نمودار شکل ۴ می‌رسیم. در این نمودار رفتار شتاب تا $50 \text{ms}^{-2}$ بررسی شده است. این نمودار نشان می‌دهد که در شتاب‌های معمولی نخ وسطی پاره نمی‌شود. حل عددی به ما نشان می‌دهد که شتاب لازم برای کوچک‌تر شدن $t_2$ از $t_3$ در حدود ۲۵۰ متر بر مجذور ثانیه است و برای این‌که $t_2$ از $t_1$ کوچکتر شود شتاب بسیار بیشتر که منطقی نیست لازم است. بنابراین آنچه که ما در شتاب‌های معمولی می‌بینیم این است که مانند حالت $n=1$ برای شتاب‌های به‌اندازه کافی کوچک، نخ بالایی و برای شتاب‌های بزرگ نخ پایینی پاره می‌شود.

نگاره ۴: زمان پاره شدن هر یک از نخ‌ها

نتیجه‌گیری

نتایجی که در پایان حالت‌های خاص گرفته شد، یعنی پاره شدن نخ بالایی برای شتاب‌های کم و نخ پایینی برای شتاب‌های زیاد، با درک فیزیکی ما از مسئله کاملاً سازگار است. جواب‌هایی که در کلاس‌های درس مکانیک به حالت $n=1$ داده می‌شود بیشتر جنبه کیفی دارد ولی آنچه ما در اینجا نشان دادیم، بیانگر این موضوع است که این جواب‌های کیفی با حل کمی نیز تأیید می‌شوند. در طول حل مسئله مواردی پیش آمد که به منظور جلوگیری از پراکنده شدن مطلب اصلی، اقدام به بیان دقیق و بررسی جزئیات و انجام اعمال ریاضی نکردیم؛ دقیق‌تر کردن این موارد با کسی حوصله‌مند امکان‌پذیر است (نویسنده این کار را انجام داده است). در هر صورت با وجود ایرادهایی که به فرض‌های اولیه ما وارد است، مثلاً این‌که طبیعت نخ‌ها مخصوصاً در آستانه پاره شدن به صورت یک فنر ایده‌آل که ما فرض کردیم رفتار نمی‌کنند و یا فرضیه‌هایی مانند برابر بودن جرم اجسام و یا ثابت بودن شتاب پایین کشیدن نخ‌ها که از کلیت مسئله می‌کاهد، موضوع جالب توجه اینجاست که جواب به‌دست آمده با تقریب در نظر گرفتن نخ‌ها به‌صورت فنر در محدوده مورد بررسی، کاملاً با تجربه سازگار است و شهود کیفی ما را از مسئله تأیید می‌کند.

سپاسگزاری

در اینجا لازم است از آقای دکتر محمود بهمن‌آبادی که برای حل این مسئله از راهنمایی‌های ارزنده ایشان استفاده کرده‌ام تشکر کنم.

مصاحبه با ساسکیند

تاریخ شفاهی American Institute of Physics اخیرا با ساسکیند مصاحبه طولانی داشته که به نظرم خوندنش خالی از لطف نیست. من سعی می‌کنم بریده‌هایی از این گفت‌وگوی طولانی رو بدون ایجاد تغییر اینجا بذارم. متن کامل در اینجا در دسترس همگانه:

Interview of Leonard Susskind

By David Zierler on May 1 and 3, 2020

Niels Bohr Library & Archives

American Institute of Physics

منبع

ورود به فیزیک

توی این مصاحبه ساسکیند از ماجرای ورودش به فیزیک و مسیر فیزیکدان شدنش میگه. از وضعیت و عقبه خانواده‌ش و تاثیر پدرش بر زندگیش. از اینکه برای مدتی همراه پدرش به شغل لوله‌کشی مشغول بوده و در گفت‌وگو با همکارهای پدرش کم‌کم متوجه میشه که ناخواسته سراغ شبه علم می‌رن! ساسکیند تعریف می‌کنه که کجا مدرسه و دانشگاه رفته. چی خونده و چه طور متوجه شده که رشته‌ای که دوست داره فیزیکه و نه مهندسی!

Harold Rothbart came around, and he was watching me, and he said, “Susskind, this is not for you. This is the wrong subject for you.” He told me he would fail me in the class unless I dropped out of engineering. … By that time, I was married. I had a child. “What am I going to do? My father is waiting for me to go into business.” “I want you to drop out of engineering.” I thought, “Well, this guy really thinks I’m stupid.” And then he said something that really touched me. He said, “You’re very, very smart. You should be a scientist. You should go into one of the sciences.”

ساسکیند از این میگه که چه طوری به درس‌های پایه فیزیک علاقه‌مند شده. این که کتاب مکانیک کلاسیک گلدستین رو می‌خونه و خیلی کیف می‌کنه با وجود این‌که نویسنده این کتاب اصلا فیزیکدان نبوده! به نظر اون گلدستین هنوز هم کتاب خیلی استانداردی برای یادگرفتن مکانیک کلاسیکه چون خیلی خوب در مورد همیلتونی‌ها و لاگرانژین‌ها و کروشه‌های پواسون بحث کرده. یک بار هم سر کلاس مکانیک تحلیلی ساسکیند یکی ازش می‌پرسه که چه کتابیو پیشنهاد می‌کنی؟ میگه من نمی‌دونم چه کتابی خوبه، ترجیح می‌دم خودم بشینم یکی خودم بنویسم تا یکیو پیشنهاد کنم ولی یادمه وقتی اولین بار این چیزا رو خوندم از روی گلدستین خوندم و اون خیلی کتاب خوبی بود. در ادامه این مصاحبه می‌گه که بهترین کتابی که برای یادگرفتن کوانتوم خونده کتاب خود دیراکه. همین طور همیشه مقاله‌های نسبیت (خاص و عام) آینشتین روی میزشه و اونا رو می‌خونه ولذت می‌بره از سوال‌های خیلی ساده‌ای که آینشتین می‌پرسه و روشی که سعی می‌کنه به این سوال‌ها پاسخ بده.

He made this surprising conclusion that light, as well as everything else, gravitates, from something that a 12-year-old could understand. That to me was the way that I wanted to do physics. It wasn’t that I wanted to imitate Einstein. It just felt right. This is the way to think about physics. You start with very, very simple observations about the world, and from them, you draw far-reaching conclusions. Gedankenexperiments— I really, really fell in love with the idea of thinking about physics from a very simple starting point and building on that.

در ادامه به این می‌پردازه که رسما استاد راهنمای خاصی نداشته ولی بعضی‌ها توی این مسیر راهنماش بودن؛ به طور خاص به هانس بیته اشاره می‌کنه. اما می‌گه که هانس هیچ موقع نمی‌تونسته استاد راهنمای مناسبی برای اون باشه چون خیلی ذهن عملگرا و تجربی داشته و از نسبیت عام خوشش نمی‌اومده! بعدها فاینمن رو می‌بینه و شاید اون به معنی واقعی کلمه استاد راهنماش بوده ولی خب زمان زیادی می‌گذشته از این که مستقیما تحت نظارت فاینمن بخواد کاری کنه. فاینمن بیشتر دوستش بوده و ساسکیند مدل پرداختنش به فیزیک رو خیلی می‌پسندیده. به نظر ساسکیند،‌ آینشتین توی لیگ غول‌هایی مثل نیوتون، ارشمیدس و گالیله بوده در حالی که فاینمن آدمی بوده که فوق‌العاده بوده توی فیزیک. همیشه فاینمن رو به چشم یک انسان بامزه می‌دیده و نه خدایگان فیزیک! بعدها مری گل‌-من رو دیده و با این که همیشه اونو تحسین می‌کرده ولی آبش با اون توی یه جوی نمی‌رفته! برای همین گل-من هم چندان نقش راهنما براش نداشته. نکته جالب ولی اینه که میگه این روزها من راهنما دارم و اتفاقا اونا خیلی از من جوون‌تر هستن!

What did I—I did see something in Feynman’s physics. He also had a certain simplicity of thinking. The two examples that stand out, and I’ve talked about these publicly on occasion—well, there were three. The first was his ability to cut through the great difficulties of quantum field theory and just draw diagrams. How the hell did he figure that out? And he didn’t figure it out; he just made it up! People who tried to figure out what Feynman was doing could not get him to explain what he was doing. He just said, “Here it is. This is what it is.” … It was always, “Close your eyes, and see if you can see what the thing looks like.” In that sense, I think Feynman was a mentor. But it came a bit late for it to have really affected my own style. That already existed. I also admired Murray Gell-Mann enormously, but very different. Murray and I did not get along. In fact, I think we really disliked each other. But I could see his incredible ability to see patterns.

ساسکیند می‌گه افراد مختلف به شیوه های متفاوتی به فیزیک می‌پردازن. مدل انجام دادن اون این جوریه که به جاهایی که اصول با هم در تضاد هستن عمیقا فکر می‌کنه:

My friend Steve Shenker, for example, is a master of using output of calculation as data to generate new ideas or brilliant ideas. I never did a lot of calculation like that, or at least not for a long time. I did at one time, but not for a lot of time now. … My approach to physics—this was not done by design. My natural inclination is to focus on clashes of principle, on paradoxes, on Gedankenexperiments through which we view clashes of principle, and then eventually debug and understand what resolves the clashes of principle. So that’s a way of thinking that—I think it’s fairly rare. I don’t think any of my colleagues tend to do that.

علم و دین

از ساسکیند پرسیده میشه که زمانی که دانشگاه یشیوا بوده آیا محیط اونجا تحت تاثیر اندیشه‌های یهودی بوده یا نه.

I was at the Belfer Graduate School of Science. Which was a part of Yeshiva University, but it was separate. It was a graduate school of science. It was a very funny, idiosyncratic place. It was a marvelous place. It had some extraordinary scientists. Yakir Aharonov, Dave Finkelstein, Joel Lebowitz, Elliott Lieb. Freeman Dyson was on the faculty for a while. I was there for ten years. Wonderful mathematicians—Leon Ehrenpreis. And they were not all Jewish. Al Cameron, the great astrophysicist. James Truran, another astrophysicist. They were definitely not all Jewish. There was no religiosity there. In fact, most of the graduate students were not religious. A good fraction of them—most of the graduate students I interacted with were South American, and only a few of them were Jewish, Most not Jewish. I think there was a certain idealistic view to physics—the Aharonov view, the David Finkelstein view, the Joel Lebowitz way of approaching physics—a certain idealism about physics. I don’t mean political idealism. I mean—what should we call it? Love of Einstein, for a better word, although it wasn’t restricted to Einstein. And that may well have had to do with the origins of the Belfer Graduate School— from Rabbi Belkin. Rabbi Belkin was the president of the university at that time. Marvelous man. And he was the one who had the vision to create a graduate school of science. And I think maybe that sort of rabbinical tendency, whatever the right word is, may very well have influenced who the early faculty were. It was not a religious faculty, but it was idealistic in a certain way—depth of understanding is what counted. Is that a Jewish thing? I don’t know. Maybe—I don’t know.

توی این گفت‌و گو در مورد دین و دیندار بودن هم بحث‌هایی میشه. این‌که آیا فیزیک می‌تونه به سوال‌هایی مثل وجود خالق و دخالت اون درعالم مادی حرفی بزنه یا نه. عموما جواب ساسکیند اینه که من نمی‌دونم! در پاسخ به این که آیا فیزیکدون‌ها جایگاه خاصی دارن در مورد حرف زدن در مورد وجود خدا، ساسکیند میگه:

[laugh] Oh, boy. Wow. Yeah, I don’t think he does have any privileged position. Yeah. He, she. I think I would subscribe to that view. That doesn’t mean I don’t have my own view about it. … I don’t think any scientist can answer the question of whether there was an intelligence that was at the root of the creation of the universe. That would also be getting ahead of ourselves. But still, scientists do understand the thing that we have to understand. They know what the questions are. I know when I think about the question of creation, I’m very influenced by my own scientific background. If somebody says to me, “Is there a god?” I say, “Well, I don’t really know, but you know, I’m very puzzled. If there was a god, and god did create the universe, is god susceptible to the same rules as ordinary matter? Does god satisfy the laws of quantum mechanics? Is he made out of particles?” And so forth. That’s the way my head works. I can’t help thinking that way.

 I’m not an observant Jew. I didn’t have that background at all. I do not dismiss the possibility that there was –let’s call it an intelligence—that was involved in the creation of the laws of physics and the universe and all that. I do not dismiss that. But then I get myself into a logical paradox. Who created it? I don’t think this is the right way to think about it, but it’s the only way that I have available to me to think about it. So my own mental makeup is to be curious. I am a very curious person. I would like to know how the uni…and I would especially like to know, was there an intelligence? But I don’t see a way of getting at the answer.

ساسکیند به این هم اشاره می‌کنه که وقتی در مورد وجود خدا حرف می‌زنیم منظورمون وجود یک خالقه که جهان رو ایجاد کرده و دیگه هم باهاش کاری نداشته. ما با این تعریف بسیار ابتدایی (در مقایسه با تعریف و ویژگی خدا در ادیان مختلف) هم چندان حرفی برای زدن نداریم به عنوان فیزیکدان. چه برسه به اینکه بخوایم خدا رو نه تنها خالق که «موثر» در دنیای کنونی هم بدونیم:

 I once had this conversation with a Vatican advisor, a Jesuit. We agreed about absolutely everything, and in particular I asked him, “When you speak of god, do you speak of god the creator, or of god the intervener?” And he said, “I only mean god the creator.” And I had to admit, then, that I had no particular reason to believe that there was no god the creator. But then we started talking about god the intervener. And once god can intervene with the world and affect the world, then if we believe in science, we have to give it a set of rules, and those rules have to conform to what—well, they both have to conform to what the reality is, and they have to conform to what we call science. So does god have to satisfy a set of physical rules? Not if he doesn’t intervene. If all he did was create—OK, he created. But if he’s also allowed to poke his finger into it and change things and stir them up, then we have to have rules for that. If there are no rules for it, it means the world has just an element of random, incomprehensible randomness. And even randomness is a rule. Even randomness is a rule. 

لیسانس فیزیک با بیژامه!

یادمه زمانی بچه‌هایی که می‌خواستند برند رشته‌ی هنر (دوم دبیرستان زمان ما، نظام یکمی قدیم!) معمولا از طرف خانواده نهی می‌شدند، چون که رشته ریاضی‌-فیزیک و علوم تجربی گزینه‌های نزدیک‌تری هستند برای «یه چیزی شدن» تا هنر. خونواده‌ها و مدارس کاملا مزدورانه سعی می‌کردند دانش‌آموز بیچاره رو متقاعد کنند که وارد رشته‌های ریاضی و تجربی بشه چون که آینده بهتری در انتظارش خواهد بود! توجیه اکثر خونواده‌ها هم این بود: «درسته که به موسیقی علاقه‌داری ولی برای اینکه بتونی کار گیر بیاری بهتره بری درس مهندسی بخونی (مثلا!) و اینکه تو می‌تونی در کنار ریاضی و فیزیک خوندن (توی مدرسه و بعد دانشگاه) ، موسیقی هم یاد بگیری ولی نمی‌تونی بری رشته‌ی هنر و بعد در کنارش ریاضی یا فیزیک یاد بگیری که!» مسئله این بود که انگار با رفتن به موسسه‌ای که موسیقی تدریس می‌کرد، یادگیری موسیقی امکان‌پذیر بود در حالی که خارج از محیط مدرسه و دانشگاه یادگیری ریاضی و فیزیک خیر. به نظر من این توجیه‌ها یکی از بدترین انتقام‌هایی بود که نظام آموزشی بیمار ما از علم گرفت. امیدوارم این طرز تفکر امروز از بین‌ رفته باشه چون که امروز واقعا میشه دانشگاه نرفت ولی ریاضی و فیزیک یادگرفت!

توی این پست قصد دارم نشون بدم که تمام دروسی که یک دانشجوی کارشناسی فیزیک میگذرونه رو بدون رفتن به دانشگاه میشه گذروند، حتی با کیفیت بالاتر! امروز با وجود آموزش آنلاین این امکان هست که شما توی خونتون، زیر کولر و با بیژامه بشیند و مکانیک کوانتومی یا الکترومغناطیس یادبگیرید، اون هم از بهترین اساتید بهترین دانشگاه‌های دنیا!

دانشگاه‌های معتبر جهان که کلاس‌های درس خود را رایگان از طریق وب منتشر می‌کنند.
دانشگاه‌های معتبر جهان که کلاس‌های درس خود را رایگان از طریق وب منتشر می‌کنند.

دروس دانشجوهای فیزیک به سه دسته‌ی: ۱) دروس پایه ۲) دروس تخصصی ۳) دروس انتخابی تقسیم می‌شند که من سعی می‌کنم تا اونجایی که یادم هست لینک کورس‌‌(دوره)‌هایی که مرتبط با هر درس هست رو بذارم.

۱) دروس پایه:

نام درس

ارائه کننده

ریاضی‌پایه۱

Coursera , MIT OCW , مکتب‌‌خونه

ریاضی‌پایه ۲‍

  Coursera , MIT OCW , مکتب‌‌خونه، Khan Academy

فیزیک‌پایه۱

Coursera , edX, MIT OCW, مکتب‌‌خونه (۱) و (۲) ,  Yale University

فیزیک‌پایه۲

 edX, MIT OCW , مکتب‌‌خونه,  Yale University

فیزیک‌پایه۳

 edX, MIT OCW 

شیمی عمومی

UC Berkeley , The Ohio State University, MIT OCWKhan Academy

معادلات دیفرانسیل

 (1) , (2) edX, MIT OCW, مکتب‌‌خونه ، دانشگاه تهران ،  Khan AcademyUCLA

مبانی کامپیوتر

Python, Matlab، مکتب‌خونهPerimeter

۲) دروس تخصصی:

نام درس

ارائه کننده

فیزیک جدید

edX

مکانیک تحلیلی

Susskind (آپارات), Stanford , edX

اپتیک

Arizona State University , edX, MIT OCW

ترمودینامیک

 edX(1) (2), MIT OCW, مکتب‌خونه

مکانیک آماری

John Preskill CaltechStanford ,(2) (1)  Coursera (1) (2) , MIT OCW, مکتب‌خونه, Perimeter 

ریاضی‌فیزیک

MIT OCW(1)((2), Perimeter, مکتب‌خونه

الکترومغناطیس

,Arizona State University , مکتب‌خونه (1) (2), Stanford

مکانیک کوانتومی

مکتب‌خونه، (2)(1) Coursera, Stanford, UC Berkeley (1) (2), OxfordUC DavisPerimeter ,edX(1) (2), MIT

الکترونیک

مکتب‌خونه,  MIT OCW

فیزیک حالت‌جامد

OxfordPerimeter

۳) دروس انتخابی:

نام درس

ارائه کننده

ذرات بنیادی

Cern , Perimeter

پلاسما

edX

آب‌و‌هواشناسی

Coursera

اخترفیزیک

PerimeterCoursera , edX

کیهانشناسی

Coursera ,StanfordedX, MIT OCWPerimeter، مکتب‌خونه (۱) (۲)

نجوم مقدماتی

Coursera(1)(2) , edX, مکتب‌خونه

مبانی فلسفی مکانیک کوانتومی

مکتب‌خونه

میدان‌های کوانتومی

مکتب‌خونه(۱)(۲)(۳) , Perimeter

مکانیک سیالات/ایرودینامیک

UC Berkeley , edX, MIT OCW, مکتب‌خونه(۱)(۲)

بیوفیزیک

مکتب‌خونه

نسبیت خاص

WorldScienceU, ,StanfordedXPerimeter، مکتب‌خونه 

نسبیت عام

 ,StanfordPerimeter، مکتب‌خونه (1)(2)

دینامیک غیر خطی و‌ آشوب

 Cornell University, مکتب‌خونه

فیزیک اتمی و اپتیک

 MIT OCW (1) (2

نظریه ریسمان

 Stanford, Harvard
  • سوالی که ممکنه براتون مطرح بشه اینه که: پس واقعا دانشگاه رفتن وقت آدم رو تلف می‌کنه؟ یا مثلا نریم دانشگاه دیگه؟ یا دانشگاه رفتنمون اشتباه بود؟

جواب این سوال منفیه! دانشگاه فقط محل ارائه‌ی یک سری درس نیست! دانشگاه‌ها پایه و اساس پژوهش هستند و نه صرفا محل برگزاری یک‌سری کلاس! دانشگاه محل اجتماعات علمی و تحقیقاتی هست و به هیچ وجه نباید در دانشگاه رو بست! در ضمن شما توی دانشگاه با انسان‌های متفاوتی تعامل می‌کنید، انسان‌هایی که در بین وفور و پراکندگی منابع و راه‌های موجود برای رسیدن به سطح خوبی از علم می‌تونند شما رو راهنمایی و هدایت کنند. در حقیقت این‌که شما فقط انسان باهوشی باشید و یا اینکه مطالعه‌ی زیادی داشته باشید، کافی نیست. شاید در مقاطع اولیه تحصیل این قضیه‌ زیاد خودش رو نشون نده ولی زمانی که پای پژوهش به میون بیاد اون موقع هدایت علمی مناسب خودش رو به خوبی نشون میده.  مهم‌ترین تفاوت دانشگاه‌ها و موسسات‌ علمی تراز اول جهان با بقیه جاها در نوع کلاس‌هاشون و ساختمون‌هاشون نیست، بلکه وجود افراد به معنی واقعی متخصص هست که وظیفه‌ی هدایت علمی رو درست ایفا می‌کنند. این بحث خیلی مفصلیه، امیدوارم بشه طی چندتا پادکست توی رادیوفیزیک بهش پرداخت.

در پایان، از  همه‌ی دوستانم توی سایر رشته‌ها درخواست می‌کنم که این لیست رو در مورد رشته‌ی خودشون منتشر کنند.

  • مطالب مرتبط:
  1. آموزش آنلاین چه چیزی برای ما دارد؟!
  2. چگونه یک فیزیکدان خوب شویم؟!
  3. دانشگاه یک کتابخانه بزرگ نیست / دکتر فیروز آرش
  4. شرح دفاع «جان هنری نيومن» از ارزش بنيادي آموزش دانشگاهی: واكاوی ماموريت دانشگاه / دکتر فیروز آرش

جدید:

برسام این کار رو برای رشته «علوم کامپیوتر» انجام داده: لیسانس علوم کامپیوتر بدون پیژامه

لیست کتاب‌هایی که به شما در در زمینه آمار، احتمال و یادگیری ماشین کمک می‌کنه.

این خانم این کار رو برای ریاضی انجام داده، البته بالاتر از لیسانس: https://www.math3ma.com/blog/resources-for-intro-level-graduate-courses

معرفی کتاب و دوره برای دانشجویان سال دوم فیزیک

معمولا دانشجوهای سال دوم دروس پایه رو کامل گذروندند ولی اگر شما یک دانشجوی سال دوم هستید و هنوز دروس‌پایه رو کامل نگذروندید پیشنهاد می‌کنم پست «معرفی کتاب و دوره برای دانشجویان سال اول فیزیک» رو بخونید. درس‌های اصلی سال دوم شامل «ریاضی فیزیک» ،‌«مکانیک تحلیلی»، «فیزیک مدرن» و احتمالا «الکترومغناطیس» هست. (البته من توی این پست در مورد الکترومغناطیس نمی‌نویسم.) بازم یادآوری کنم یادتون باشه گوگل دوست شماست! می‌تونید سرچ کنید و منابع خیلی خوبی پیدا کنید، یا اینکه از یوتیوب استفاده کنید و کلی دوره خوب پیدا کنید و از یادگیری‌تون لذت ببرید. فراموش نکنید که مسئله زیاد حل کنید و هیچ چیز مثل تمرین زیاد بهتون کمک نمی‌کنه.  پست لیسانس فیزیک با بیژامه رو بخونید!

۱)ریاضی فیزیک (روش‌های ریاضی در فیزیک):

یکی از بدقلق‌ترین درس‌های کل دوره‌ی کارشناسی به نظر من همین درسه. چون که ۳واحده ولی در حقیقت ۶ واحده! هر واحدش یک برهم‌نهی از یک واحد ریاضی و یک واحد فیزیکه! خلاصه ملقمه‌ای از موضوع‌های مختلف رو باید یاد بگیرید طی دو ترم. برای همین پیشنهاد می‌کنم این درس رو خیلی جدی دنبال کنید و برای هر مبحثش یک کتاب در مورد اون مبحث پیدا کنید و دقیق مطالعه کنید. مثلا برای قسمت آنالیز مختلط کتاب «چرچیل» رو بخونید! در حالت کلی کتاب‌های «آرفکن» و «صدری حسنی» منابع اصلی هستند که به نظر من صدری حسنی بیان بهتری داره. در مورد آرفکن هم حتما از آخرین نسخه‌ش استفاده کنید چون که خیلی بهتر شده ولی حتما به بقیه کتاب‌ها هم نگاه کنید:

1) Mathematical Methods: For Students of Physics and Related Fields; Sadri Hassani
2) Mathematical Methods for Physicists, Seventh Edition: A Comprehensive Guide; George B. Arfken , Hans J. Weber
3) Mathematical Methods for Physics and Engineering: A Comprehensive Guide Paperback; K. F. Riley, M. P. Hobson, S. J. Bence

4) Introduction to Mathematical Physics: Methods & Concepts by Chun Wa Wong

5) Physical Mathematics, Kevin Cahill

6) Mathematical Methods in the Physical Sciences, Mary L. Boas

کتابی هم هست که اگر دوست داشته باشید ریاضی بیشتری یاد بگیرید (فراتر از سطح کتاب‌هایی که نام بردم) خوبه که سراغش برید:

***) Mathematical Physics: A Modern Introduction to Its Foundations

در مورد دوره هم بهتره مبحث به مبحث دنبالش برید، مثلا وقتی به مبحث جبرخطی رسیدید سراغ دوره جبرخطی MIT برید و …

۲) مکانیک تحلیلی (مکانیک کلاسیک):

درس بسیار جالب، جذاب و کلیدی به همراه فرمالیسم‌های زیباتر و قوی‌تری برای مکانیک کلاسیک هست! کتاب‌های متنوعی با سطح‌های مختلفی هست که من پیشنهاد میکنم به همه‌شون رجوع کنید چون که ممکنه موضوعی رو خوب متوجه نشید اون موقع باید سراغ کتابی برید که ساده‌تر گفته. یا اینکه بعد از خوندن مطلبی به‌وجد بیاید و بخوایید که بیشتر یا دقیق‌تر بدونید، اون‌موقع باید به یک کتاب قوی‌تر یا جامع‌تر رجوع کنید تا یادگیری‌تون رو کامل کنید. بنابراین من کتاب‌ها رو به سه دسته‌ی ابتدایی، مناسب و قوی تقسیم می‌کنم:

– کتاب‌‌های قوی و جامع:

1) Classical Mechanics (3rd Edition); Herbert Goldstein , Charles P. Poole Jr. , John L. Safko
2) Mechanics, Third Edition: Volume 1 (Course of Theoretical Physics S) L D Landau, E.M. Lifshitz

-کتاب‌های مناسب:

3) Classical Dynamics of Particles and Systems; Stephen T. Thornton , Jerry B. Marion
4) Classical Mechanics: Systems of Particles and Hamiltonian Dynamics; Walter Greiner
5) Introduction to Classical Mechanics: With Problems and Solutions; David Morin

-کتاب ابتدایی:

6) Analytical Mechanics; Grant R. Fowles , George L. Cassiday

به نظر من خوبه که با کتاب «مریون» یا «گرینر» شروع کنید و هرزگاهی هم به «گلدستین» مراجعه کنید، همین طور مثال‌‌های زیاد کتاب «مورین»‌ رو دنبال کنید. در مورد دوره هم کورس آقای ساسکیند (دانشگاه استفورد) هست، از دستش ندید!

۳) فیزیک مدرن:

هم فال هست و هم تماشا! یک درس پر از داستان به‌همراه موضوعات جدید و موضوعات تازه که به عنوان یک مقدمه برای درس‌هایی که بعد از اون خواهید داشت، هست. شخصا کتاب شماره ۱ رو بیشتر پسندیدم و به نظرم از کتاب کرین بهتره!

1)University Physics with Modern Physics (13th Edition); Hugh D. Young, Roger A. Freedman
2) Modern Physics Hardcover –3ed edition, Kenneth S. Krane